خداوند محبت است... بنام محبت



قطعه ی مدافعان حرم ، دنیایی شده واسه خودش!
دنیایی که آدم خجالت میکشد حرف دنیایی بزند با شهداء !
دنیایی که خیلی نزدیک به خداست.
دنیایی که آدم یادش میاید که دنبال خودش بگردد!

من نیز که سال هاست دنبال خودم میگردم
وقت زیارت شهدای مدافع حرم
از فرصت استفاده میکنم
جسارت به خرج میدهم
و در این دنیای متفاوت عاشقانه ،
از اولین شهید مدافع حرم ای که دلم را به دست آورد
بیشتر و بیشتر و بیشتر تو را خواستن ، میخواهم
هموار شدن تو را داشتن ، میخواهم

*خدا خیلی وقت است که ما را بهم بخشیدهمیدانم ، ایمان دارم
ان شاءالله ابدی و عاشقانه

وسط اون همه شهید مدافع حرم ، دستم را می گذارم روی قبر شهید مهدی صابری
و تو را میخواهم

من خودم را که میخواهم در واقع تو را میخواهم
پاره تنم نه همه ی تنم تویی که سال هاست روحم را با تو شریک شده ام و روح تو با من شریک

* راستش بقیه بی خود دست و پا میزنن و زحمت می کشند برای جدایی ما!

+ شهید مهدی صابری شادی دل حضرت زهراء سلام الله علیها ، حتا قد دو تا جوون که ما باشیم ، یادت نره !
سلام ، دعا ، شهادت دو نفره ، یادت نره

یا فاطمه اهراء سلام الله علیها مدد مادر



روضه خون می گفت :

امام حسین علیه السلام ، عضد اسلام است ،
امام حسین علیه السلام ، بازوی اسلام است ،


و ب این خاطر ب امام حسین علیه السلام میگن بازوی اسلام ،

چون بار رو از روی دوش همه برمیداره

.

.

مهربان اربابمون ما رو هم دریاب

  


 

زانو بغل نشسته دلم کنج خانه ات
حالا فقط خیال من است و بهانه ات

با هر نفس تپید و گرفت از فراق تو
قلب شکسته از دل خسته سراغ تو

تا می رسد صدای ملائک ز بام شهر
بغض اذان که می شکند در تمام شهر

اینک شهادت است که تا انتهای شهر!!
می پیچد و ادامه آن گریه های شهر!


اقرار می کنم که خدایم فقط تویی
هر آنچه مانده ست برایم فقط تویی

شاهد ترین به خلوت شب های تار من
سامع ترین زمزمه های نزار من

افتاده بر زمین مپسندم که بی کسم
این سان غمین مپسندم که بی کسم

طوفان غم ز گریه جدایم نمی کند
موج است موج غم که رهایم نمی کند


مولای من عزیزی و من عبد خوار تو
محتاج ذره ذره ی از بیشمار تو

تنها تو بوده ای که امان داده ای مرا
بهتر ز بهتر از همه آن داده ای مرا

آیا هنوز مانده دلم را صدا کنی
نوبت نشد که داد دلم را دوا کنی

از شر نفس خسته پناهم نمی دهی؟
پاسخ به التماس نگاهم نمی دهی؟

رویم اگر چه غرق خجالت ز روی توست
ارباب من ولی ز عزیزان کوی توست

من هم محب روی ولی ام رهم بده
از شیعیان راه علی ام رهم بده


یک برگ یاس بند دلم پاره می کند
چون پر شکسته ای طلب چاره می کند

هر کوچه ای به بند تلاطم کشد مرا،
دیوار و درب سوخته ای می کشد مرا

با جرعه های آب دلم پاره می شود،
با دیدن سه ساله ای آواره می شود

شش ماهه ای به عالم غم می برد مرا
دردانه ای به نوکریش می خرد مرا


انگار روضه ای به دلم دم گرفته است
بغضی هزار ساله گلویم گرفته است

چشمم به لطف توست اگر زنده ام هنوز
عاصی و رو سیا ولی بنده‌‍م هنوز

پروردگار یوسف تنها درون چاه
فریاد رس ترین به غم قلب بی پناه

پروردگار یونس در عمق آبا
پروردگار قلب رئوف رباب ها

پروردگار مردم شب های انتظار
پروردگار چشم به راهان بی قرار

 


اگه تا دیروز وقتی می اومد پ.
حالش خوب میشد شاد میشد انرژی می گرفت حتا ب من تاکیید می کرد وقتی مال هم شدیم هم ، باز من باید برما پ.

منم میگفتم اختیار داری شمآ❤ منم دوس دارم بری پ. و همیشه ارزش هاتو حفظ کنی عزیزم
همه زندگیش اونجا بود ، ب قول خودش رشدش اونجا بود لحظات خوبش اونجا بود شاید حتا مثل خانواده بود براش ؛ 
دوستان و رفیق. نه! چ واژه ی سنگینیه! اصلا" ولش کن!

 
اینا همه دیروز بود ، دیروزی که توی دیروز موند انگار ؛
امروز همش آتیش زدنه و همش آتیش گرفتنه
شاید چون
این دینی که داشتن و دارن پشتش محبت و بصیرت نبود و نیست.
و این رفاقتی بود که پشتش صداقت نبود.
و این محیطی بود که همدلی یاد نداد؟ رقابت همش رقابت.؟
و این جایی بود که هر چی خوبی کرد ب آدماش با بدی جواب دادن.
و این چنین دیندارهایی بودن و هستن که ما تو این حال و روزیم!
البته که لطف و محبت خاص خدا با ماست.
و ما ایستاده ایم قوی تر از هر وقتی


+سلام سلام ب صاحبان اصلی پ.
ب شهدای با اخلاص ب مردان بی ادعا
یه سوال دارم از شما
میشه بگید کجا اشتباه کردند مسئولا؟
میشه بگید کجا اشتباه کردند آدما؟
میشه بگید کجا اشتباه کردیم ما؟
حسادت چیزی بود که ما رو ویران کرد.درسته؟
صاحب اصلی پ.
خواستم بگم
مدد
مدد

+ سوره نساء - آیه 85

مَنْ یَشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً یَکُنْ لَهُ نَصِیبٌ مِنْهَا ۖ وَمَنْ یَشْفَعْ شَفَاعَةً سَیِّئَةً یَکُنْ لَهُ کِفْلٌ مِنْهَا ۗ وَکَانَ اللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ مُقِیتًا ٨٥
هر کس وساطت پسندیده ‏اى کند ، [تا کار خیرى چون جهاد ، احسان به مردم و حلّ مشکلات جامعه انجام گیرد] بهره‏ اى از آن براى او خواهد بود ، و هر کس وساطت ناپسندى کند [تا شرّى و باطلى به وجود آید و زیانى به مردم رسد] سهمى از [گناه و وبال] آن براى او خواهد بود ؛ و خدا همواره نگهبان بر هر چیزى است .85»

 


مهربان اربابمون

ب همه دلسوزها
ب همه آگاه ها
ب همه داناها
ب همه با تجربه ها
ب همه بزرگ تر ها
ب همه دوستان
ب همه دشمنان

بگین که
مادرتون ب ما نظر و نگاه ویژه داشته و داره
بگین که
خود شما ب ما نظر و نگاه ویژه داشتین و دارین
بگین که
ما حق همیم و ب ما ظلم کردن
تو لباس دینداریشون ب ما خیانت کردن
با مذهبشون ما رو آزار دادن و میدن
با اسم خدا واسه ما تعیین سرنوشت کردن
اما
فقط و فقط ب فکر منافع خودشون بودن و هستند.

ما همین ایمانی که برامون باقی مونده هم از لطف خدا و با دعای شما اهل بیت علیه السلام هست
وگرنه قلب آدم اینقدر ظلم رو طاقت نمیاره و از هم میپاشه

 


10 :

علی علیه السلام که ب خلافت رسید ، علمای یمن می خواستند از بین خوب هایشان ، خوب ترین شان را انتخاب کنند تا برای بیعت و یاری و اعلام کمک همه جانبه ، خدمت امام بفرستند.
صد نفر از خوبان دور هم جمع شدند و از میان آنها ، ده نفر . دست آخر ، یک نفر شد گل سرسبد و سخن گو.
آمدند خدمت امیرالمومنان
این ده نفر بیعت کردند و وفاداری شان را اعلام کردند. وقتی خواستند از جلسه بیرون بروند امام دوباره سخن گو را خواست و از او بیعت گرفت.
باز برای سومین بار.
سخن گو گفت :
- ای امیرالمومنین به خدا سوگند ندیدم با کسی مثل من برخورد کنی.

فرمود :

- من زندگی و سعادت تو را میخواهم ؛ تو کشته شدن من را.
سخن گو متحیر شد.

ابن ملجم مرادی.
همان بهترین اهل یمن ،
همان مبارز و جانباز جنگ صفین ،
همان که علی علیه السلام برای نماز صبح بیدارش کرد.

کاروان ده نفری یمن خواستند برگردند که سخن گو مریض شد ، امام از او پرستاری کرد.

ب امام گفتند : آدم خطرناکی است. از بین ببرش.

قصاص قبل از جنایت بکنم؟! اگر او قاتل من است من نمی توانم قاتل خودم را بکشم!

امام عبد خداست! دستور خدا را می گوید ، انجام می دهد ، حتی اگر مقابلش کسانی در خفا نامردی می کنند.

بحارالانوار ج 42 ص 262

تکبر ریشه ی ریزش است.
خودت را ببینی و معلوماتت را ،
خودت را ببینی و عبادتت را ،
خودت را ببینی و توانمندی هایت را ،
مقابل امامت هم خواهی ایستاد.

خدا را که همه چیز ببینی ، خودت میشوی محور.
از کنار محور عالم هستی که خدا قرار داده کنار نمی کشی!
نمی ایستی مقابل او ، مقابل امام.
مثل سلمان باش. پا جا پای امام بگذار
همه ی خودت را فدای امام کن ، رشد می کنی!


11 :

دوست داشت یک غذای خوب با دست خودش بپزد و برای پیامبر صل الله علیه و آله ببرد. ام ایمن را می گویم.
پرنده ای پخته بود. آمد کنار خانه ی پیامبر صل الله علیه و آله و ظرف غذا را داد.

حضرت فرمود :
- خدایا محبوب ترین بندگانت را برسان که با من در خوردن این غذا شریک شود.

در خانه ب صدا در آمد.
فرمود :
- انس در را باز کن.
انس دوست داشت یکی از قوم و قبلیه اش پشت در باشد .از انصار ؛

در را باز کرد و دید علی علیه السلام است ، راهش نداد.
دوباره و سه باره در به صدا آمد و انس ، علی علیه السلام را ب خانه راه نداد.

پیامبر فرمود :
او را به خانه راه بده.
تو اولین کسی نیستی که قوم و قبلیه ات را دوست داری ، انس در را باز کرد و محبوب ترین بنده ی خدا داخل شد!

الغدیر ، ج 3 ص 512

● محبوب ترین و بهترین برادر پیامبر ، یادش عبادت است.
نگاه ب صورتش هم عبادت بود.
دوستی او ، دوستی خدا.
احترام ب او ، احترام ب خدا ،
محبتش ب همه واجب. علی بن ابی طالب
دوست و دشمن در فضایلش نوشته اند و گفته اند.

حرمتش را بشکنند؟
خانه اش را آتش بزنند؟
زن و فرزندش را بکشند؟
حقش را غصب کنند؟

فکر کن چطور امکان دارد کسی این قدر مورد حمایت و عنایت خدا باشد ، و دیگران ، حقش را مخالف دستور خدا بگیرند؟
با عقل جور در می آید؟


12 :

همراه رسول خدا در کوچه باغ های مدینه قدم می زدند
باغ هایی که درختانش از سر دیوار ها قد کشیده بودند ، تا لحظه ای عبور محمدمصطفی صل الله علیه و آله و علی مرتضی علیه السلام را نظاره کنند و حمد خدا را بابت این نعمات.

صفای خاصی اول و ابتدای راه را پر کرده بود.
علی گفت :
- یا رسول الله! چه باغ زیبایی.
- بسیار زیباست. اما خدا در بهشت برای تو از این باغ زیباتر قرار داده.

ب باغ دیگری رسیدند.
باز هم علی گفت و رسول خدا بغضی در گلویش نشست و پاسخ را تکرار کرد.

از کوچه باغ که بیرون آمدند پیامبر علی را تنگ در آغوش گرفت و اشک هایش جاری شد و فرمود :
پدرم ب فدای تو یا علی ، ای شهید تنها!

علی بی تاب شده بود و اندوهگین علت را پرسید.
اشک های پیامبر زمین و آسمان را بی تاب کرده بود.
-فرمود :
- کینه هایی که در دل گروهی از مردم است و بعد از من آن را ظاهر می کنند. کینه های جنگ بدر و خون خواهی های جنگ احد.

علی درنگ نکرد و پرسید :
-آیا دینم سلامت است و دیندار هستم؟
-دینت در سلامت خواهد بود.

اسرار آل محمد سلیم بن قیس

● ظلم ظالمان و حاکمان همیشه بوده ، خیلی ها سر همین ، دین را کنار می گذارند.

چ کسی بالاتر از علی. ب او هم ، ظلم می شود.
اما یک دغدغه دارد :
دینش باقی ماند یا نه؟
دنیا تمام می شود با همه ی بند و بساطش ،
مقابل خدا می روی با همه دینداری ات.
بر باد نرود.

 

 +منتخب از کتاب پدر

 

 



 

7 :

محمدصل الله علیه و آله را در مکه ، همه امین می دانستند. حتی بعدها هم که پیامبر شد و خیلی ها مخالفش بودند ، باز هم وقتی میخواستند پول و کالاهایشان را دست کسی امانت بدهند ، می رفتند در خانه ی او . حتا اگر حرف هایش را قبول نداشتند.

پیامبر صل الله علیه و آله  که میخواست از مکه برود سمت مدینه ، امانات را سپرد دست علی علیه السلام.

خبر رفتن محمد صل الله و آله پیچید.
آمدند سراغ امانتی هایشان.
این میان ، نامردها یکی را فرستادند سراغ علی علیه السلام.

- هشتاد مثقال طلا داده بودم دست محمد با این نشانی ها ، حالا پس بده.

علی علیه السلام هر چه گشت پیدایش نکرد. گفت :

- امانت تو نیست ، شاهدی هم داری؟

همان چند نامرد آمدند برای گواهی.
علی علیه السلام یکی یکی بردشان در جایی و پرسید :

- چه زمانی این امانت را آوردید برای محمدمصطفی؟

یکی گفت : وسط روز
دومی گفت : غروب آفتاب
سومی گفت
دروغ شان رسوایشان کرد.

بحار الانوار ج 9

● مسلمان تسلیم فرمان خدا است.
همین هم او را سربلند می کند.
کسی که رابطه ی بین خودش و خدا را اصلاح کند ، خدا رابطه بین او و مردم را ، رابطه ی بین او و دنیا را سر و سامان می دهد.
با خدا 
باش ، پیروز باش.


8 :

یهودی بود. شنیده بود خدا عالم را زیر دست پیامبر قرار داده است. اما می دید زندگی محمد و دخترش علیهما السلام ، مثل فقرا است. نه مثل زندگی پادشاهان پر از تجملات.

دلش میخواست بداند حق چیست؟
دنبال کسی می گشت تا پاسخ بگیرد.
از میان اطرافیان و یاران محمد صل الله علیه و آله ، علی علیه السلام را جور دیگری می دید.

- با تو حرف دارم. صبر کن.

علی علیه السلام حس و حالش را که دید همان جا کنار کوچه نشست. میخواست یهودی با آرامش حرفش را بزند.
مرد هم نشست و گفت :

- مکر پسرعمویت نمی گوید حبیب خداست و از طرف او آمده؟ پس چرا از خدا نمی خواهد فقر و نداری تان تمام شود ؟

علیه السلام سکوت را شکست :

- خدا بندگانی دارد که اگر از خدا بخواهند دیوار را برایشان طلا می کند.

مرد یهودی در چشمان علی علیه السلام ؛ حقیقتی دیگر می دید. نگاهش از چشمان او به دیوار رسید ؛
دیوار طلا شده بود و می درخشید.

دهانش باز ماند و چشمانش تنها توانست از خیرگی طلا  کنده شود و در چشمان درخشان علی علیه السلام آرام بگیرد.

- متوجه شدی؟

متوجه شده بود. از صدر تا ذیل را یک جا خوانده بود.
دست علی علیه السلام را گرفت.
حق با علی السلام است. مسلمان شد.

بحارالانوار ، ج 14 ، ص 258

● آشکار است ؛ نشانه ها را می گویم.
خدا که نمی خواهد تو را در تاریکی گمراهی رها کند.
هزاران دلیل روشن.

یهودی دنبال خدا و بنی خدا بود
تاریخ قدیم و جدید ، نشانه های آشکار بسیار دارد.
بخواهی بهانه بیاوری ، نمی توانی ایمان بیاوری!


9 :

علی علیه السلام نگاه کرد به دهان پیامبر صل الله علیه و آله که سخن خالق را می گفت.

حرفش ، حرف خدا بود.
دستورش ، امر خدا.
مخصوصا" در جنگ ها ، که هر کس با پیامبر مخالف بود ، دل و فکر و امکاناتش را برای نابودی اسلام ب کار می گرفت و ب جنگ بر میخاست.

علیه السلام همه را از دم تیغ می گذراند ، حتی اگر پدر و فرزند و برادر و عموهایش بودند.
حتی جد و برادر و دایی معاویه را هم علی علیه السلام کشت ، ب امر خدا.

نهج البلاغه

● مسلمان شده ای ، مبارک باشد.
زبانی اما کافی نیست ، دلی هم کافی نیست ،
عرصه ی عمل صالح ، عرصه ی اثبات تسلیم تو مقابل خداست.

زیر و بم زندگی ات را باید با دستور خدا بلندی ،
قوم و خویش و فرزند و شهرت هم نباید تو را وادار کند امر خدا را زمین بگذاری.

مسلمان که می شوی تکلیف مند هم می شوی.
اگر پا جای پای علی علیه السلام نگذاری ، ناچار می شوی مثل زبیر ب خاطر فرزندت ، مثل طلحه ب خاطر مقامت ، مثل عمروعاص ب خاطر قدرت، مثل
دشمن علی علیه السلام را بر کول و زندگی خودت سوار کنی.

سواری ب دشمن علی علیه السلام ، سقوط در جهنم است.

منتخب از کتاب پدر 

 


 

 3 :

فقرا و نیازمندان زیاد بودند.
نگاه ابوطالب این بود که نه بچه ی خودش گرسنه باشد ، نه بچه های فقیر دیگر.
این باعث می شد که کمی در خانه سخت بگذرد.
محمدمصطفی صل الله علیه و آله و حمزه ، نزد ابوطالب رفتند.
ابوطالب ، بزرگ قوم و قبلیه ی بنی هاشم بود.
حق هم همین بود که بزرگی اش سایه ی سر همه باشد.
حمزه ، عقیل را همراه خانه ی خودش کرد.
محمدمصطفی صل الله علیه و آله ، علی علیه السلام را.
این دو ، هم کمک پدرشان بودند ، هم خرجشان می شد با محمدمصطفی صل الله علیه و آله و حمزه.

علی علیه السلام ، پرورش یافته ی نان و حال رسول خداست.
خوراک او ، پوشاک او ، کلام او ، رفتار او ، منش و گویش و بینشش، محمدی بود و محمد صل الله علیه و آله ، فرستاده ی خدا !

بحارالانوار ، ج 14 ، ص 10


● حسرت ندارد ،
در خانه ی اهل بیت علیه السلام ، برای همه باز است.
دست کریمشان هم برای همه بلند و سخن و کلام هدایت شان گویا.
مشکل این جاست که ما خودمان نمیخواهیم محمدی بشویم.
احادیث و روایات هست. عزم و همت عمل نیست.
باید یاعلی بگویی!


4 :

خودش کارهای مهمانی را انجام داده بود.
خودش پذیرایی می کرد.
خودش نخستین کسی بود که همان جا کنار غار حرا جبرئیل را که دید بر محمدمصطفی صل الله علیه و آله بشارت پیامبری آورد و خودش همان اول ایمان آورد.

فامیل آمدند ، سر سفره ی محبت پیامبر نشستند.
برکت غذایی که هر چه خوردند ، نه تمام شد ، نه کم را ، دیدند ؛
اما چشم بستند که کافر بمانند.

محمدصل الله علیه وآله ، بلند شد و صحبت کرد از سه سالی که خدا او را برگزید و از خدا گفت.

آخرش در مقابل سکوت حسودانه و متکبرانه ی آن ها پرسیده بود :

- کسی می پذیرد یاری دین خدا کند تا بشود وزیر من ، جانشین من ، وصی بعد از من؟

علی علیه السلام نگاه ب سنش نکرد که سیزده ساله است. قد علم کرد و دست بالا گرفت.
لبخند تمسخر و طعنه ها و متلک ها را هم شنید ، اما نترسید.

هر سه بار که محمدمصطفی پرسید او قد علم کرد.
دست آخر ، پیامبر دستش را گرفت و معرفی اش کرد.

همه موقع رفتن دست در دست شیطان رجیم رفتند ،
علی علیه السلام اما دستش در دست پیامبر بود.
بود تا غدیر.

سوره ی شعرا ، آیه 214

● خدا قوت تشخیص حق از باطل ، خوبی از بدی ، خیر از شر را همان ابتدا در فطرت ها گذاشته است.

آدم ها خودشان شر را ، بدی را ، باطل را انتخاب می کنند.
چون دستشان در دست امامشان نیست.
چون گوش شان ب حرف امام شان نیست.
چون عقل شان بر جهالت و نادانی شان غلبه ندارد.
یک کلام!
چون دنیا همه چیزشان شده است و برایشان سخت است از لذت کوتاه خواب و خوراک و شهوت و مدرک و منصب بگذرند ، از امام شان می گذرند.
اما غافلند که.
لذت شان زود تمام می شود.
لذت زودگذر جاهلان درد دارد.
امام درمان درد هاست ب ای عاقلان.


5 :

آهسته و بی سرو صدا در کوچه قدم بر می داشت.
مواظب بود تا متوجه حضورش در پشت سر نشود.
همه ی بود و نبودش خلاصه می شد در او ، محمدمصطفی ، که حالا چند روزی بود با سر و زوی زخمی به خانه بر می گشت.
مثل همیشه نه شکایتی از حال و روزش داشت ، نه نام بی ادبان را می برد.

آرام و خندان می آمد ، دست و رویش را می شست و لباسش را تمیز می کرد.
اما علی علیه السلام ناراحت بود ، امروز دنبال پیامبر آمده بود تا ببیند چه کسی حرمت می شکند.

محمدمصطفی صل الله علیه و آله پیچید در کوچه ای.
علی علیه السلام هم.
چند پسر بچه هم سن و سال خودش ایستاده بودند به کمین.

پیامبر با آرامی از مقابشان گذشت. بچه ها سنگ دستشان بود. پیامبر ب آنان حرفی نزد. گذشت و مدارا.

اما علی علیه السلام ، باید از حریم رسول خدا صل الله علیه و آله ، دفاع کند.
نگاه نکرد که آن ها چند نفرند و خودش تنهاست. بچه ها سنگ را بلند کردند تا پرتاب کنند.
علی علیه السلام خودش را رساند و به ثانیه ای بینی یکی شان را گرفت و با دست دیگرش گوش آن دیگری را.

درد در صورتشان پیچید و خودشان هم پیچیدند.
رخ به رخ علی علیه السلام شدند.
قوت و نترسی علی علیه السلام زبان زد بود.
از فردا دیگر حریم نشکستند ، حتی وقتی علی علیه السلام نبود.

● دفاع از حریم ، کوچک و بزرگ نمی شناسد.
ترس اگر نداشته باشی ؛
دشمن زیاد هم باشد ، پر زور هم که باشد ، امکانات هم داشته باشد ،
از هیبت و همت تو پا پس می کشد.

 

 منتخب از کتاب پدر 

 


 

تو کسی هستی که اگر محل کارت غیبت و دورویی بود
از اونجا بیرون می اومدی و حاضر بودی بیکار بشی اما همچین جایی نباشی
تو کسی هستی که من من نمیکردی و متواضع بودی در مقابل کسانی که
تو کسی هستی که همیشه میگفتی خدا برکتشو میده
تو کسی هستی که توانایی ها و استعداد هاتو با دیگران شریک میشدی و بدون منت ب بقیه یاد میدادی

تو کسی هستی که دیگران برات مهم تر از خودت بودن

تو کسی هستی که پاک و خالصانه خدمت کردی تو محیطی که بود.
تو کسی هستی که هیچوقت غیبت نمیکنی
تو کسی هستی که من بهش میگم فرشته

تو هنوزم همینطوری عزیزمن
اما دیگه ادم های اطرافت اینطور نیستن و جواب خوبی رو با بدی دادن خیلی بد

خدایا نظر تو چیه در مورد اینهمه بدی؟
پشیمون نیستی از آفرینشت خدا؟

 


گاهی وقت ها خسته ای ، خیلی!
روح و جسمت یک نوازش درست و حسابی طلب می کند ، یک حال خوب ، یک هوای پر نسیم ، یک چشم انداز زیبا تا افق ، یک تکیه گاه محکم ، یک چشم امیدوار
یک کسی که مثل همه نباشد.
همیشه باشد 

این موقع ها آدم دلش پر نیست ،
عقده ها و حرفای زیادی دیگران اعصابش را بهم نریخته است ، چون دل پر از عقده برای آدم های ضعیف است. این عقده ها ، کینه و نفرت و نفرین می آورد ، این دل را نمیگویم که ب درد زباله می خورد.

دل خسته را می گویم که همه ی زار و نزار دنیا را ریخته دور و حالا دل میخواهد کسی را داشته باشد که نورانی باشد.
سرعت نور وجودش و قدرت تابش وجودش ، وجود را روشن کند ، ذهن را آرام کند ، تپش قلب را منظم کند ، اشک چشم را راه بیندازد و .

این آدم حتما از دوست و رفقا ، از اهالی خانواده از اساتید و اطرافیان نیست.
این ها هم ، خودشان خسته می شوند ، خوب اند اما برای این دل خسته کم اند ، کم.

در به در یافتن چنین کسی بودم ، به قول شاعر ؛ رفتم ب در میکده ی عابد و زاهد. در صومعه و دیر .
همه جا می رفتم و می آمدم. همه خوب بودند ؛ اما من خسته بودم.

در خیابان مقابل حرم  که راه می روی ، گنبد طلایی تمام عرض چشمانت را پر می کند و دلت شروع ب ارتفاع گرفتن از زمین می کند.

وقتی که اول ورودی کنار در می ایستی و مقابلت او است. فقط یک جمله می توانی زمزمه کنی :

- السلام علیک یا بابا ، السلام علیک یاعلی.

علی علیه السلام بلندت می کند از زمین چسبناک تا خدا.
زمینی شدن و دل ب دنیا بستن ، خسته ات کرده بود.
دلت آسمون می خواست و همه ی خدا را

علی حکم پدری اش از جانب خدا آمده. راحت بگو :

-سلام بابا

و در آغوشش خودت را رها کن.


1 :

خانه ی خدا در مرکز زمین است.
کعبه ی معظمه.
میدان مغناطیسی زمین ، مرکزش همین جاست.
این خانه فقط در مقابل یک نفر شکافت و او پا ب درونش گذاشت.

سه روز تمام مردان تلاش کردند ، قفل و بست درش را باز نشد ؛
چون یک زن ساکن آن جا شده بود ؛ یک بانو
فاطمه مادر بود ؛ مادر علی
خدا دامن مادر را جایگاه معراج رفتگان قرار می دهد.
علی بن ابی طالب علیه السلام و مادرش فاطمه سلام الله علیها دختر اسد ، مهمان خانه ی خدا بودند.

بحارالانوار ، ج 35

● خدا ب احترام قدومش دیوار خانه اش را شکافت.
و افتخار ست سه روزه در خانه ی خدا نصیب علی و مادر علی سلام الله علیها شد.

و این احترام هنوز باقی است.
از تولد علی علیه السلام تا سه روز همه می توانند خانه نشین مساجد بشوند. یک فلسفه ی اعتکاف ، قدرشناسی مقام امیرالمومنین است.

2 :

قنداقه را که ب دست محمدامین صل الله علیه و آله دادند ، علی علیه السلام چشمانش را نخستین بار به روی ایشان باز کرد و ب جمال محمد صل الله علیه و آلهلبخند زد و شهادتین را گفت :

- اشهد ان لا اله الا الله و اشهد انک محمد رسول الله.

و باز عرض کرد :
- یا رسول الله ، آیا بخوانم صحف آدم را ، زبور داود را ، تورات موسی را ، انجیل عیسی را بخوانم قرآن را

و خواند :
- بسم الله الرحمن الرحیم ، قد افلح المومنون. الذین هم فی صلاتهم خاشعون.

محمدصل الله علیه و آله فرمود : یا علی ، رستگاری مومنان ب دست تو خواهد بود و تو امیر آنان هستی.

بحارالانوار ، ج 35 ، ص14

● معجزه نشانه ی نبوت است.
یعنی من از سوی خدا آماده ام و این هم سندش.
علی علیه السلام پیامبر نبود. ولی معجزه ی عیسی علیه السلام را داشت که توی گهواره اش سخن گفت.

دنیای من و تو پر از معجزه است برای شناخت خدا. سند قدرت خدا.

همین که مردمک چشمانت ، به اندازه ی یک عدس است ، اما گستره ی وسیع عالم هستی را نشانت می دهد ، این معجزه است.

همین که من و تو نبودیم. و خدا از هیچ ما را آفرید ، این معجزه است.

همه ی عالم خلقت معجزه است.
خدا امر کند هر کاری شدنی است.
ضعف خودت را ببین ، قوت و قدرت خدا پیداست!




بخشی از کتاب پدر
از نرجس شکوریان فرد

 

ادامه دارد.


 

ای مهربان ارباب حسین علیه السلام

سید الشهداء 

ای کسی که ولادتش بلا دور میکند

ای کسی که با شهادتش هم دعا مستجاب میکند

با دل نازک تان با زبان شیرینتان 

دعا کنید در حق دل های ما

تا 

بلای هجران با وصال از سر دل های ما رفع بشود

دلتنگیم بسیار آقاجان

  


 

شبی که ازم جواب بله گرفتی
همه ی شوق و ذوقت رو تو دل مردونه ات نگه داشتی عزیزم
تو دلت خوشحالی کردی تا
صابخونه با عصاش نزنه بهت :)

اما عشق پاک و واقعی چیزی نیست که بی صدا بمونه
سالهاست ، این ماییم که عاشق همیم ، عمیق و وفادار❤❤

 

و 

 
سالهاست این
مردم هستن که هروز ما رو میزنن!
چون همه چی رو برا خودشون خوب میدونن برا ما بد!

چون فقط به فکر منافع خودشونن.

 

 


اگر هر کسی را که خود را رفیق شما معرفی می‌کند "دوست حقیقی" می‌پندارید شاید لازم است تجدید نظری کنید! تشخیص رفقای واقعی از رفقای الکی تمهیدی‌ست که به شما کمک می‌کند ارزش‌های حقیقی در رفاقت را به خوبی بشناسید.

همه‌ی ما دوستانی با خصوصیات اخلاقی متفاوتی داریم، اما بر اساس چه معیاری می‌توانیم دوستان واقعی را از دوستان الکی تشخیص دهیم؟!‌


۱۰ تفاوت اساسی بین دوستان واقعی و الکی


1. بهت حسودی میکنن
2. در هر زمانی مزاحم میشن
3. همیشه شما رو نقد میکنن
4. سر کوچکترین موضوع ب شما بی احترامی میکنن
5. در هر بحثی فقط میخوان خودشون برنده باشن
6. به هر چیزی که میگین شک میکنن
7. وقتی کار دارن بهت زنگ میزنن
8. سعی میکنن تحت کنترلشون باشی
9. رفقای دیگه ی شما رو دوس ندارن
10. چیزایی که نباید بگن رو ب دیگران میگن


1. از موفقیتی که کسب کردی خوشحال میشن
2. به تنهایی شما احترام میذارن
3. همیشه مشوق و همراه شما هستن
4. در هر شرایطی حرمت دوستی رو نگه میدارن
5. از بحث و تبادل نظر با شما لذت میبرن
6. حرفاتون رو باور دارن
7. همیشه ب یاد شما هستن
8. در هر موقعیتی پایه ی رفاقت شما هستن
9. میدونن که شما رفقای دیگه ای هم دارین و بهشون احترام میذارن
10. همیشه رازدار شما هستن


منبع: فارسی ساید 

 


 

مـیــدوم ســمــت کـلیـد بـرق
خآمـــوش می کـــنم تــمـآم چــرآغ هــآ را
پــرده هــآ را می کــشــم
دلـــم مــی خــوآهــد
در تــآریــکی
تمــآشــآیتــ کنـــم
ســآیـه صـــورت مــردآنـــه ات
برآیــم زیــبــآسـت بی نهآیت

 


 

صدای شیرین تو می تواند هر ناراحتی را از من دور کند
و لبخند تو به من امید می بخشد
این تصور که من و تو قسمت همدیگر بوده ایم برایم یک احساس شگفت انگیز است
مهم نیست که چقدر طول کشید تا به زندگی ام وارد شدی، من واقعا قدردان خوشی و نعمتی هستم که تو به زندگی ام آوردی
تو آن لبخندی هستی که بر لب دارم
از تو بابت همه چیز متشکرم عزیزمن
:)

 

رز من

 


 

تو یه کافی شاپ تنها نشسته بودم روی یه میز دو نفره …

یهو یه دختر خیلی خوشتیپ اومد گفت : شما تنها هستین؟ ”

فاز عشوه و غمناک گرفتم گفتم خیلی وقته تنهااااااااااااام

گفت خوب من این صندلی رو ببرم اون ور صندلی کمه

 

یه چیزی که مدت ها نگهش داشتی و دیگه به دردت نمیخوره و بندازش دور،

حالا اگه یک ساعت بعدش همون جنس به کارت نیومد بیا بزن توو گوش من

 

دقت کردین ؟

کولر رو ۲۵سرده ، رو ۲۶گرم !

کفش۴۳بزرگه ، ۴۲کوچیک !

صدای تلویزیون ۱۹زیاده ، ۱۸کم !

 

هیچوقت از روی ظاهر کسی قضاوت نکنین

الان مثلا به قیافه سیب زمینی میاد انقدر خوشمزه باشه ؟

 

تیم ملى سه حالت داره :

برد مقتدرانه

مساوى ارزشمند

باختِ چیزى از ارزش ها کم نکن

 

چرا به کسی که چشماش سبز و آبی و اینا میگن چشم رنگی

مگه قهوه ای و مشکی رنگ نیست ؟

تبعیض تا کجا ؟

 

امروز به معنای واقعی کمبود یه مرد رو توی زندگیم احساس کردم

کمبود دستهای محکم قوی و مردانه اش را…

لامصب در شیشه مربا رو هر کاری کردم باز نشد

 ❤

استاد اومده سر کلاس میگه

بچه ها این درسه سختیه و عمقش زیاده

بد از اونور کلاس یکی شروع کرد به دست و پا زدن

استاد پرسید چی شد؟

گفت: دارم غرق میشم استاد کــــمک !!!! کـــمک !!!!

 

اومدم خونه

میبینم یه سری کاغذ چسبیده به دیوار روش نوشته +۱۸ ،

همینطور که مسیر کاغذها رو دنبال میکنم ، میبینم میرسه تو

آشپزخونه ، آخرین برگ روش نوشته :

” آشغالا رو بزار دم درب ”

مامان خلاقی دارم؟

 

بابام با ماشین تصادف کرده

زنگ زده به من فحش میده

می گم چی شده ؟ میگه تصادف کردم

می گم چرا به من فحش می دی :

میگه :

وقتی تصادف کردم داشتم به تو فک می کردم خخخ

میگن با شما دوست بودن سرماخوردگى راخوب میکنه

.

.

.

.

.

 

.

 

.

 

.

الکى مثلا شماها شلغمین

 

شامپو داس پرژک

 

برای موهای جو گندمی

 

ﻋﺲ ﺑﻪ ﺎﻣﻮﻧﻪ ﻫﺎﺍﺍ … زمانی که کروموزوم بودیم

 

•~       •~        •~    •~  •~    •~ •~   •~

⊙_⊙

 

•~   •~  •~   •~   •~  •~

 

همه یه شکل بودیم….

اما من با همه فرق داشتم نگا نگا اون وسطم چه جذابم.

 

با پرایدم تو جاده موندم بی بنزین

یه ۲۰۶ که رانندش دختر بود نگه داشت

گفت چی شده بگو کمکت کنم

گفتم سوختم تمام شده میشه از ماشینت بنزین بکشم؟

گفت مگه بنزین ۲۰۶ به پراید میخوره

هیچی دیگه ماشینم از شوک گیربکس آورد پایین

سر سیلندرشم سوخت

نوربالاشم یکسره شده

 

 

 

 

 

آیا از اضافه وزن خود رنج می برید؟

.

.

.

.

چطوری بشکه؟

 

چه بوی کبابی میاد…

.

.

.

.

نه همون بالا بود اینجا نمیاد

 

 

.

منو داداشم سرمـــــا نمیخوریم اصلا !!

مامانم میگه برای اینکه وقتی بچــــــه بودین ، از حمام که می اومدین

میذاشتمتون جلو پنکه خشـــک بشین حالا بدنتون مقاوم شده !

 

 

.

 

من یه صندوق صدقه تو اتاقم دارم

هر روز یه مبلغی میندازم توش تا آخر ماه یکجا که شد برمیدارم میزارم تو جیبم!

اینطوری هم هفتاد نوع بلا رو دفع کردم ؛ هم به یه بدبخت کمک کردم

 

دقت کردین میری زیربارون دهنتو مث کروکدیل باز میکنی که یه قطره بارون بره تودهنت،نمیره…

حالا داری بایکی صحبت میکنی،یه تف کوچولو ازدهنش میاد بیرون صاف میره تو لوزوالمعدت

 

 


 

قبلا فکر میکردم پول درآوردن کار سختی هست، الان خیلی این حس رو ندارم، اگر ضریب سختی پول دراوردن مثلا ۱۰ باشه

 

ضریب سختی پیدا کردن

یک همدل یه شونه ى بى منتیک تکیه گاه همیشگی

یک معشوقیک عاشق

صد برابر سخت تر از ضریب سختی پول هست.

و البته فکر کنم نگه داشتن و حفظ یک معشوق سخت از پیدا کردنش باشه

 

من البته به کلمه سخت خیلی اعتقاد ندارم، منظورم از سخت در بعضی جاها این هست که نیاز به زمان بیشتری داره و در بعضی جاها منظورم این هست که نیاز به مهارت بالا داره که طبیعتا برای کسب مهارتم باید زمان بذاری.



منبع skylove.ir

 


 

بعضی آدم ها دنیا رو زیبا می کنند

آدمایی که هر وقت ازشون بپرسی چطوری؟

میگن :با تو حالم عالیه

وقتی بهشون زنگ میزنی ور بیدارشون میکنی!

میگن بیداربودم! یا میگن خوب شد زنگ زدی

وقتی میبینن یه گنجشک داره رو زمین غذا میخوره راهشون رو کج میکنن که اون نپره.

اگه یخم بزنن،دستتو ول نمیکنن بزارن تو جیبشون

آدم هایی که با صد تا غصه تو دلشون بازم صبورانه پای درد دلات می شینن

همینها هستند که دنیا را جای بهتری می کنند؛

آدمهایی که توی اتوبوس وقتی تصادفی چشم درچشمشان میشوی، روبرنمیگردانند لبخند می زنند و هنوز نگاه می کنند.

دوستهایی که بدون مناسبت کادو میخرند و می گویند این شال پشت ویترین انگار مال تو بود

یا گاهی دفتر یادداشتی، کتابی.

آدمهایی که ازسرچهارراه، نرگس نوبرانه میخرند و باگل می روند خانه

آدمهای پیامکهای آخرشب،

که یادشان نمیرود گاهی قبل ازخواب؛

به عزیزانشون یادآوری کنند که چه عزیزند

آدم های پیامکهای پرمهر بی بهانه ،

حتی اگر با آنها بد خلقی و بی حوصلگی کرده باشی

کسانیکه غم هیچکس را تاب نمیاورند و تو را به خاطر خودت میخواهند

آدم هایی که پیششان میتوانى لبریز از خودت باشى

 



منبع skylove.ir

 


 

 

 


 

نشسته بودم تو اتاق
صدای تی وی رو می شنیدم
حاج آقا حسینی قمی داشت میگفت از کرامت امام رضا و اهل بیت علیه السلام

که طرف میاد پیش امام رضا غذا میخوره و آقا بهش پول و لباسم میده و توی جمع یه آدم حسود گفت چرا همچین کاری می کنین آقا.

از کرامت امام هادی علیه السلام میگفت
که طرف میاد پیش آقا ، بدهی داشته
آقا نداشته کمکش کنه ، 
نامه ای رو مینویسه و بهش میده و میگه فلان روز بیا فلان جا ، شروع کن ب سرو صدا کردن!
آبروی منو ببر بگو بدهی داری از من!!!
گفت آخه آقا من که از شما بدهی ندارم ، این بدهی خود منه ،
آقا میگه من بدهی تو ب گردن میگیرم
اما چون خودم ندارم بدم ، از آبروم برات خرج میکنم.

خلاصه اون مرد میره و روزی که آقا گفته ، میاد و شروع میکنه ب سر و صدا کردن توی جمع مردم و میگه این نامه اسم و امضای شما پاشه ، بدهی منه از شما ، چرا قرض منو نمیدید
یه نفر توی اون جمع پا میشه و میگه ایشون امام هادیه خیلی آبرومنده
من قرض آقا رو میدم.

آره حاج آقا داشت از دور بودن ما آدم ها از اهل بیت میگفت.

یکم بعد مجری میگفت
خیلی ها روز ولادت آقا میان مشهد
شهادت میخوان از آقا.
تو دلم گفتم منو زندگیمم میخوایم باهم ان شاءالله

میگفت میان برات کربلا میخوان از آقا
نه نمیخوام امام رضا
مثل همیشه برات کربلا رو بده به کسانی که بلدن و روشون میشه با کربلای مهربان ارباب فخر بفروشن و
.
.
.

افکار منفیه تو ذهنمو جمع بندی کردم و گفتم :
من چی دارم میگم ، شما اصن دیگه صدای منو نمی شنوید امام رضا
من دارم از دلتنگی و بی قراری و بی خبری دق میکنم


چند دقیقه ای میگذره
چند دقیقه ی کوتاه.

تلفن کنار دستم زنگ میخوره. گوشی رو برمیدارم
امام رضاست
:"

سلام میدم ب نیت هردومون
و دعا میکنم خیلی زود باهم بریم زیارتشون


میدونی امام رضا
خیلی دوستت دارم.خیلی
ممنونم که حواستون ب ما هست امام رئوف
خیلی ممنونم

 


 

حالا تو هی بیا بگو مردها پررو میشوند من می گویم،

زن اگر زن باشد،
باید بشود روی عاشقیش حساب کرد
که باید عاشقی کردن بلد باشد
که جا نزند، جا نماند، جا نگذارد 
که بداند، مرد هم آدم است دیگر
گاهی باید لوسش کرد
گاهی باید نازش را کشید
و گاهی باید به پایش صبر کرد

حتی من میگویم زن اگر زن باشد،
از دوستت دارم گفتن نمی ترسد

تو میگویی خوش به حال زنی که عاشق مردی نباشد، بگذار دنبالت بدوند، و من نمیفهمم این که ازش حرف میزنی، زندگی است یا مسابقه اسب دوانی؟
من نمیفهمم چرا هیچ کس نمی نویسد از مردها ؟؟

از چشم ها و شانه ها و دست هایشان
از آغوششان، از عطر تنشان، از صدایشان

پررو میشوند؟ خب بشوند!!! مگر خود شما با هر " دوستت دارمی" تا آسمان نرفته اید؟؟؟

مگر ما به اتکا همین دست ها
همین نگاه ها همین آغوش ها در بزنگاه های زندگی سر پا نمانده ایم؟؟؟

من راز این دوست داشتن های پنهانی را نمی فهمم
من نمیفهمم زن بودن با سنگین بودن، با سکوت، با انفعال چه ارتباطی دارد؟؟؟

من بلد نیستم در سایه دوستت داشته باشم.
من میخواهم خواستنم گوش فلک را کر کند
من میخواهم " مرد ام" دلش غنج برود از اینکه بداند جایی " زنی" دوستش دارد
من میخواهم زن باشم ، بگذار همه ى دنیا بداند مردی این حوالی دارد دوستت دارم های مرا با خود میبرد

مرد من نه با اسب سپید آمد نه با بنز سیاه.
مرد من با دو پای خود آمد
مرد من نه با حساب پر نه با شرکتی در فلان جای شهر.

که با غرور و مردانگی اش آمد
مرد من آنقدر ها هم رویایی نیست یک مرد ساده اما بی همتا :

که میشود از قامتش مغرور شد
که میشود خستگی هایش را فهمید
که چشمانش حرفی جز برای من ندارد

باید زن باشی تا بفهمی یک شاخه گل حتی وقتی از دست مردی میرسد که دستانش جز برای تو نیست
چه عشقی دارد
هزاران هدیه ى گران قیمت پیشکش
باید زن باشی تا ببینی همان دست ها چیزیست فراتر از دست
محکم است
امن است
اطمینان است

در ذهن نه ى من ،

مرد یعنی تکیه گاهی امن
یعنی محبت از روی دوست داشتن ها، بدون شرم
در ذهن نه ى من ،
مرد یعنی کوه بودن، پر از سخاوت، پر از حیای مردانه
در کنار این ابهت لوس شدن های کودکانه.
در ذهن نه ى من،
مرد یعنی دوست میدارمت، تو هر لحظه با منی
تو مرد منی و من بی تو از تمام آفرینش بیگانه ام

دوستت دارم

 


 

❤❤

 


 

تا به حال به آدم هایی که در زندگیت هستند دقت کرده ای؟
یادت باشد حضور هیچ کس در زندگیت بی دلیل نیست!
آدم هایی که با آن ها روبه رو می شوی آیینه ای هستند برای تو….
اگر می خواهی خود را بشناسی
و از حال و هوای درونت با خبر شوی ببین چه کسانی در زندگی ات حضور دارند!
دریافتی ما از هستی تنها پول نیست
آدم هایی که به زندگی مان وارد می شوند نیز،
روزی ما هستند!

نگران هیچ چیزی نباشید، زیرا قرار است امروز همه چیز همان طوری که شما می خواهید پیش برود. چه کسی این قرار را گذاشته؟!

خوب معلوم است، خودتان!

  


 

خواهرم! اتاق تنهایی شوهر خود را می‌شناسید؟ هنگامی که شریک زندگی‌تان از شما فاصله می‌گیرد به چه فکر می‌کنید؟
برادرم! آیا می‌دانید همسر شما چگونه به شما امتیاز می‌دهد؟ آیا می‌دانید که شریک زندگی شما نیاز به سخن گفتن دارد؟ وقتی همسر شما در حالت یأس قرار می گیرد چه می‌کنید؟

 

برادرم ، اگر می‌بینی که زندگی‌ات دیگر صفای روزهای اول را ندارد برای این است که خودت از گل زندگی‌ات غفلت کردی! آیا می‌خواهی جبران گذشته را بکنی و دوباره زندگی‌ات پر از عشق و محبت شود؟

من یک دستور ساده برایت دارم:

اگر به من قول بدهی که این دستور را عمل کنی به زودی دوباره قلب تو از عطر عشق و محبت، مدهوش خواهد شد.
البته از شما چه پنهان، که این دستور از من نیست!

این دستور از پیامبر مهربان ماست.
پس گوش فراده!

آن حضرت فرمود: وقتی مرد به همسر خود بگوید دوستت دارم»، این سخن هیچ گاه از قلب همسرش بیرون نمی‌رود.

ای کاش ما اسلام را فقط در نماز و روزه خلاصه نمی‌کردیم! آیا می‌شود آن روزی بیاید که همه ما جمله همسرم! دوستت دارم» را هم به عنوان یک برنامه دینی خود بدانیم؟

آیا می‌دانید که هر زنی نیاز دارد که حداقل روزی سه بار این جمله را بشنود؟

پس هیچ گاه این جمله سحرآمیز و جادویی را از همسرت دریغ مکن!

دوستت دارم!
دوستت دارم!
دوستت دارم!

و این را باور کن که هیچ گاه همسرت از شنیدن این جمله خسته نمی‌شود. هر بار که به همسرت از صمیم دل می‌گویی: دوستت دارم» قلب او را از عشق لبریز می‌کنی و روحیه او را شاداب می‌سازی.


سکوت شوهرت را درست معنی کن!

من ن زیادی را دیده‌ام که سکوت شوهر خود را این گونه معنی کرده‌اند: شوهر من با این کار به من پیام می‌دهد که دیگر از من سیر شده است».
وقتی مردان می‌فهمند که همسرشان سکوت آن‌ها را این گونه معنی کرده نزدیک است که از تعجب شاخ دربیاورند! اما علت این گونه تفسیر ن چیست؟

یک زن، زمانی سکوت می‌کند که طرف مقابل خود را قابل اعتماد نمی‌یابد و برای همین خیال می‌کند اگر شوهر او سکوت کرد، برای این است که به او اعتماد ندارد. جالب است بدانید مرد با سکوت فکر می‌کند و زن با سخن گفتن! هدف ن از سخن گفتن، رسیدن به چیزهایی است که مردان برای رسیدن به همان چیزها سکوت می‌کنند.

مرد وقتی با ناراحتی و نگرانی روبه‌رو می‌شود سکوت می‌کند و می‌خواهد از این راه به آرامش برسد و از فشار نگرانی خود فرار کند، اما زن، هنگامی که با استرس روبه‌رو می‌شود شروع به سخن گفتن می‌کند.

خواهرم! اکنون هرگاه دیدی که همسرت سکوت اختیار کرده است این گونه به او کمک کن:

الف. از حالت سکوت و خاموشی او انتقاد نکن
ب. کوشش نکن تا با سخنان خود او را در حل مشکلش، یاری نمایی
ج. انتظار نداشته باش که در این شرایط، او احساسات خود را برای شما بیان کند.
د. خونسردی خود را حفظ کن

 

+ منتخب از کتاب : 

همسر دوست داشتنی من

 


 

دنیا می تواند بسیار بی رحم و مجازات کننده باشد. کار ما سخت است و همکارانمان روحیه بیش از اندازه رقابتی دارند. ما با قضاوت های زیادی از جانب کسانی که در جامعه با آن ها در ارتباط هستیم دست و پنجه نرم می کنیم. قضاوت نکردن، بخشش و درک از جانب زنی که دوستش داریم می تواند تاثیر زیادی داشته باشد.

 

 


 ❤❤

 


 

 

میدانی که بی قرار و دل شکسته ام

بر عشق کسی جز تو دل نبسته ام

 


 

دورو بریام میگن میخوای بری این اداره
حالا حالا کارت انجام نمیشه مگه اینکه.
رشوه بدی!

-رشوه!؟

من شش ماهه سندم اونجاست هنوز آماده نیست و .

-توکل ب خدا میرم رشوه هم نمیدم!
خدا بخواد میشه نخواد هم رشوه نمیدم!
هر چی خدا بخواد همون میشه

-وارد اداره میشم
بنظر یکم درهم برهم میاد
اتاق های کوچیک و شلوغ
هر چی می ایستم منتظر که جواب سوالمو بدن نوبت بهم نمیرسه
میرم بقیه ی اتاق ها رو نگاه میکنم
یا در اتاق ها بسته اس یا سرشون شلوغه

میرسم ب اتاق رئیس!
در اتاق بازه ، مث که تنها اتاق بزرگ و خلوت اداره اس ؛
نمیدونم یهو اینهمه اعتماد ب نفس از کجا میاد تو دلم
در میزنم و میرم داخل
:)

-سلام خسته نباشین
سلام ممنون

-ببخشید شما رئیس این اداره هستید؟

بله بنده هستم

-ببخشید من ی سوال داشتم

در خدمتم بفرمایید

-میخوام سند خونمون رو تک برگ کنم
و چون برای وامی لازمش دارم زمان زیادی ندارم
میخوام بدونم روند تک برگ شدن چقدر طول میکشه و چقدر هزینه داره
که اگر ب موقع آماده نمیشه کلا" اقدام نکنم

اگر سندتون مشکل خاصی نداشته باشه
یک ماه بیشتر طول نمیکشه و هزینه اش 50 تومنه.

-پس خیالم راحت باشه که سر یک ماه آماده میشه؟
بله اگه مشکلی نداشته باشه نهایت یک ماه طول میکشه

-خیلی متشکرم

موفق باشید.

-(ب این میگن اتمام حجت کردن با رئیس اداره عایا؟! خخخ
البته اون لحظه همه ی اینها فی البداهه بود
ولی نتیجه ی کار رو که دیدم فهمیدم چقدر این سوال پرسیدن در ابتدا ، مفید و موثر بود :)

با خوشحالی میرم دنبال کارهای اداری
بعد از تشکیل پرونده
مسئول پرونده میگه برو هفته ی بعد بیا! :/

-گفتم همین؟ کپی ها رو گذاشتین داخل پوشه برم هفته بعد بیام؟

بله ما بررسی می کنیم!

-هفته ی بعد اومدم مسئول برای بازدید از منازل رفته بود!
چند روز بعد میرم
پرونده همون شکلی مونده بود!
با یه بی نظمی خاصی که توش نظم خاصی بود! پرونده ها روی هم چیده میشد انگار!

سوال کردم بازم گفتن برو هفته ی بعد بیا!

- صبوری میکنم و میرم هفته ی بعد میام
و در عین ناباوری میبینم که باز همون وضع Oo

-آقای محترم مگه من مسخره ی شمام که هر بار میگی برو هفته ی بعد بیا ، وقت مردم براتون هیچ ارزشی نداره
فکر کردین نمیفهمم پروندمو میزارین زیر پرونده ها و نگاهم بهش نمی کنین و یه سری پرونده ی خاص رو میزارین رو!

بعد از حاشا کردن که نه اینطور نیست و ما ب ترتیب انجام میدیم!
ساعت بازبینی رو برام میزنن و میگن که میان برا بازبینی

بعد بازبینی امضای مالک رو میخوان 
جواب زیر بار حرف زورشون نرفتن رو با تهمت زدن بهم میدن!
مسئول بازدید میگه
از کجا معلوم که نخوای این خونه رو بالا بکشی!
برو بگو مالکش بیاد!

-خونه ی پدرمو بالا بکشم؟!
اومدم سند رو تک برگ کنم! نیومدم که اطلاعات سند رو عوض کنم!!
چطوری خونه رو بالا بکشم!!!؟
هیچ جوابی ندارن بدن
میفرستنم پرونده ی کامل ملک رو از بایگانی بگیرم!
بایگانی که نه بیشتر شبیه جمعه بازاره!
یه عالمه پرونده و کاغذ رو سر هم ریخته توی جایی شکل آشپزخونه!

ی پرونده ی عهد قاجاری میدن دستم و حالا بماند که کلا اشتباه دادن
میبرم بالا و مسئول پرونده از قدیمی بودن سند یه جوری ب وجد میاد که همکاراشو صدا میزنه ببینن و یکیشونم عکس میگیره از اسناد مردم!!

بعد از م هاشون میفهمن که اشتباهه و این پرونده ی ما نیست 
والا همون اول گفتم قدمت خونه ی ما اینقدرا نیست! :)

بعد از کلی بالا و پایین شدن
بالاخره پرونده ی ما ب میز کناری میرسه برای ادامه ی کار!

بازم میگن برو هفته ی بعد بیا!!
صبوری میکنم میرم هفته ی بعد میام :]
و میبینم هیچ کاری رو پرونده انجام نشده و باز با پروویی تمام میگه برو هفته ی بعد میاد!! اعتراض میکنم و میگم

-چرا این آقا که الآن اومد باهم پچ پچ کردین پرونده اش رو گذاشتین روی میزتون و دارین کارشو انجام میدین
پرونده ی منو انداختین زیر میز و هی میگین برو هفته بعد بیا

-من اینجا میشینم تا انجامش بدین

من کار شما رو انجام نمیدم امروز ، 

-انجام ندین میرم با رئیس تون میام

چند دقیقه صبر میکنم
و بعد میرم پیش رئیس!
همه ی روند انجام شدن رو براش میگم
و میپرسم شما ب کارمنداتون حقوق نمیدین؟ 

جناب رئیس میگن چرا همه حقوقشونو میگیرن 

-پس چرا کارشونو انجام نمیدن؟
انگار بعضی کارمندای شما با رشوه کار میکنن
همون اولم که خواستم بیام ب این اداره چند تا از اقوام گفتن که اینجا کار با رشوه پیش میره!

رئیس جوان اداره که انگار تازه ب این اداره اومده بود ، تعجب کرد و گفت نه همچین چیزی نیست
 گفتم مطمئن باشید همچین چیزی هست
تازه پیش چشم خودم پرونده مو میزاره زیر همه ی پرونده ها و توی ی هفته هم هیچ کاری روش انجام نمیدن 

رئیس زنگ میزنه و کارمندشون میاد پایین
میگه چرا انجام نمیدین کار ایشونو
میگه چرا انجام دادم آقا ، ایناهاش این برگه اش!
این خانوم صبر نکرد زود اومد پایین پیش شما

-جناب رئیس ایشون ی هفته وقت داشته انجام نداده!
کاری رو که تو 5 دقیقه میشه انجام داد!

-از رئیس بابت رسیدگی شون تشکر میکنم و میام بیرون

کارمند پشت در اتاق رئیس ایستاده و رنگشون پریده!
بهم میگه چرا رفتی ب رئیس گفتی؟ من که کارتو انجام دادم!


گفتم چون ب موقع انجام ندادید!
و وقت مردم براتون هیچ ارزشی نداره.
_

پرونده وارد مرحله ی بعد میشه و میرم هفته ی بعد میام!
وارد اداره میشم
نگاه ها عوض شده!
حس میکنم چون دو بار دستشون رو شد
ب همدیگه اطلاع دادن که حواسشون جمع باشه!

-وارد بخش میشم و خیلی محترمانه و عادی میپرسم کار پرونده ب کجا رسیده؟

میگن که انجام نشده برو هفته ی بعد بیا!!!
میگم اما هفته ی پیش هم همینو گفتین!

مسئول این بخش خیلی بی دلیل سرم داد میزنه و میگه امروز کار شما رو انجام نمیدم!

- ب چ حقی سرم داد میزنین
شما حقی ندارین سر من داد بزنین
بنده ارباب رجوعم شمام وظیفتونه انجام بدین واسش حقوق میگیرین
اگه نمیتونید انجام بدید برید بشینید تو خونه اینهمه جوون بیکار و مسئولیت پذیر و با اخلاق وجود داره!

من اصلا کار شما رو انجام نمیدم

-باشه بنده میرم پیش رئیس تون با ایشون برمیگردم

وارد اتاق رئیس میشم سلام میگم و جواب میدن

میگه باز شمایید چقدر با کارمندای ما ب مشکل برمیخورید

برای اینکه کارمنداتون کارشونو درست انجام نمیدن
روز اول بنده از شما پرسیدم چقدر طول میکشه چون زمان برام مهم بود
گفتید یک ماه ، امروز شد یک ماه و هنوز سندی دستم نیست

تازه کارمند شما خیلی بی ادبه
سرم داد زد
چه حقی داره سر ارباب رجوع داد بزنه خیلی رفتارشون بده

جناب ریئس زنگ میزنه و کارمندشون میگه که من باهاش بد حرف زدم!!!!
مثل آب خوردن تهمت میزنن و حاشا میکنن!

-گفتم این همه آدم تو اون اتاق بود میتونید برید بپرسید کی بد حرف زد کی داد زد و کی بی ادبه!

جناب ریئس رو برگه ی چیزایی مینویسه

-میپرسم
شما تازه اومدید ب این اداره؟

بله 6 ماهه
-کاملا معلومه که کارمندا از شما جدا هستن

چطور مگه؟
از رفتاراشون معلومه دیگه ادم متوجه میشه از جو اداره
(واقعا" جو اداره ی جوری بود که انگار خودشون رئیس بودن)

رئیس ی برگه مینویسه و میگه ببرین بدین کارتونو انجام میدن

-میبرم و اون کارمند بی ادب برگه ی رئیس رو هم پاره میکنه!!

برمیگردم و میگم
برگتونو پاره کرد و گفت انجام نمیدم!

آقای رئیس بلند میشه و
میگه شما اینجا تشریف داشته باشین
و خودش میره بالا!

( دلم خنک شد :)
برای اینکه اون کارمند خیلی بی ادب بود که سر ی خانوم داد زد

آقای رئیس بعد از ده دقه میاد پایین و میگه شما یکی دوساعت دیگه بیا کارتون انجام میشه.

تا رسیدم خونه
گوشیم زنگ خورد!

رئیس اداره شماره رو از پرونده برداشت بود و گفت سلام خانم ف ، بنده رئیس اداره ی ثبت. هستم
سند شما اماده است امروز بیاید تحویل بگیرین

عه واقعا ! Oo
راستش من فکر میکردم اماده نمیشه اومدم خونه مسیرم دوره میشه فردا بیام بگیرم؟
نخیر همین امروز باید بیاین بگیرین!!

_
خخخخ 
چون ارباب رجوع باشعوری هستم :)
غرور رئیس رو پیش کارمنداش ، نمیشکنم و میگم باشه برمیگردم ، خیلی ممنون.
 
میرسم اداره و دیگه هیچ پله ای رو بالا و پایین نمیرم و اتاق اول ، سند رو رسما" از خوده رئیس تحویل میگیرم
خیلی خوب و با احترام :)
داغ داغم چاپ شده بود :)

تشکر میکنم از پیگیری جناب رئیس
و ایشون میگن شما واقعا" دختر سرسختی هستی!
اگه توی همه ی مراحل زندگی تون اینقدر سرسخت باشین همیشه موفقین!

تعجب میکنم از حرفشون و خودمو کنترل میکنم که نخندم (تو دلم میگم خخخ این بنده خدام فهمید سرسختی :) حالا واقعا" اینقدر سرسختم  عایا؟! :] )

میگم بله سرسختی جزئی از وجودم هست.

میگن موفق باشید.
تشکر میکنم و میام بیرون از اتاق رئیس
 
و یه لبخند از ته دل در عین آزادگی میزنم و خداروشکر میگم واسه قوت قلبی که بهم داد تا بتونم برا حقم بایستم و حرف بزنم و بیراهه نرم.
_

میرم توی بانک سند رو میزارم جلوی عموم 
و میگم بفرما عموجان اینم سند بدون رشوه و سر یک ماه :)
عموم میخنده و خنده اش نشون میده که میگه آفررین دختر :)


+ اما خودم که میدونم که همش از لطف خدا بود.
همه چی از لطف و محبت خداست.

+ بنظرم نیت انجام کار هم خیلی مهمه
قبل هر کاری ادم باید نیتشو با خدا بگه صاف و ساده
قبل اینکه برم داخل اداره حرفامو نیتمو گفتم ب خدا

شمام بگید نیت هاتون رو ب خدا.



 

برای مسافرانی که در شتابِ رسیدن به پرواز هواپیما هستند، احتمالا سرعت کم در ترافیک، آزار دهنده است.

مرد رو به زنش کرد و گفت: واقعا از ترافیک و سرعت کم ماشین ها خسته شده ام!

زن با ظاهری پرتنش و نگران از این که شوهر چه پاسخی می خواهد هیچ نگفت و مرد کاری را کرد که ما معمولا وقتی انجام می دهیم که پاسخ مورد نظرمان را نمی شنویم. یعنی حرف خودش را تکرار کرد اما با صدای بلندتری فریاد زد:

واقعا از ترافیک و سرعت کم ماشین ها خسته شده ام!

همسر از فقدان جواب مضطرب شد و با ناامیدی رو به او کرد و گفت:

این ترافیک مربوط به عصرها است و همیشگی نیست!

این اطلاعات مرد را راضی نکرد چون برای بار سوم با صدای بلندتری دوباره جمله اش را تکرار کرد:

واقعا از ترافیک و سرعت کم ماشین ها خسته شده ام!

زن که صبرش تمام شده بود پشتش را به او کرد و گفت:

خُب می خواهی من چه کار کنم؟ پیاده شوم و هُلش بدهم؟

با این مکالمه، دو تا آدمِ دردمند، ناراحت و عصبی کنار هم نشسته بودند! مرد چه پاسخی می خواست؟

من معتقدم او می خواست بشنود که دردش فهمیده شده است.

اگر زنش این را می دانست، بهتر بود اینطور پاسخ دهد؛

مثل این که تو می ترسی ما پروازمان را از دست بدهیم و عصبانی هستی چون دوست داری سریع تر به فرودگاه برسیم!

+در گفتگوی بالا، زن ناامیدیِ شوهر را شنید اما از درخواست او بی خبر بود. موقعیت مع این هم متقابلا مشکل زا است.

 
+همسرتان برای حمایت عاطفی به سراغ شما می آید نه برای اندرز شنیدن! وظیفه تان قضاوت اخلاقی و وجدانی نیست و این نیست که به او بگویی چه بکند و چه نکند!

وظیفه شما ابراز همدردی است.

 

+مهارت های زندگی

نوشته ی مهدی مقیم اسلام

 

 



 
میدونم که از چرا گفتن خوشت نمیاد
ولی من واقعا چن تا چرای مهم دارم :]

چرا غر نمیزنی آیا؟ :|
چرا گله و شکایت نمیکنی حتا؟ Oo
چرا اینقدر خوب و صبوری آخه عزیزمن؟
:)

حق دارم عاشقت باشم بی نهایت 
:)

+خدایا؟ بهت تبریک میگم برای آفریدن عزیزمن

من ب چشم دیدم که احسن الخالقینی

:)

 


 

بجز سلام به تو ، آن هم اکثرا از دور
چه کرده ایم در این عمری از تباهی ها؟
به پیشگاه شما سر به زیر می آیم
به سربلندترین شکل عذرخواهی ها
دو لنگه درب حرم باز ، مثل آغوشت
همیشه هست پذیرای بی پناهی ها

 

 +شاعر:جانفدا 

 


 


 

 

 


 

مجله شبانه باشگاه خبرنگاران،؛

دکتر ژان فرموزان در باره فواید روزه داری چنین می گوید:

در آغاز روزه داری، زبان باردار است، عرق بدن زیاد می شود، دهان بو می گیرد، گاه آب بینی را می افتد و همه، علامت شستشوی کامل بدن است. پس از سه، چهار روز، بو برطرف می شود، اسیداُوریک ادرار کاسته می شود و شخص احساس سبکی و خوشی خارق العاده ای می کند و در این حال اعضا هم استراحتی دارند.

 
دکتر کارلو آمریکایی در مورد فواید روزه می گوید:


روزه درمانی دراز مدت برای موارد زیر تجویز می شود:

1- فشار خون زیاد،2-تَصَلُّب شرائین که تازه آغاز شده،3-گرفتگی مجاری خون و لنف،4-آسم قلب،5-آنژین قلبی،6- سرطان خون،7- امراض عصبی،8-اختلالات دستگاه متابولیسم (چاقی، نِقرِس، ورم مفاصل، رماتیسم،9-امراض کبد،10- ورم کیسه صفرا،11-امراض معده و روده،12-یبوست مزمن،13-ورم لوزه مزمن،14-زکامهای حلق و بینی،15-زکامهای نای و نایژه،16-ناراحتی های کلیه و مثانه،17-امراض ن - اگزما،19-دمل،20-کورک و کهیر،21-امراض چشمی مثل آب سبز،22-سر درد مزمن،23-افسردگی،24- ضعف جنسی،25-هیجان شدید،26-وسواس،27- نوالژی، مخصوصاً میگران،28- صعب العلاج،29- سرطان قبل از آشکار شدن


دکتر کارلو :

روزه ای که اسلام واجب کرده، بزرگترین ضامن سلامتی بدن است.


دکتر کارل (فیزیولوژیست بزرگ فرانسوی) می گوید:

وم روزه داری در تمام ادیان تأکید شده است. در روزه ابتدا گرسنگی و گاهی نوعی تحریک عصبی و بعد ضعف احساس می شود، ولی در عین حال کیفیات پوشیده ای که اهمیت زیادی دارند، به فعالیت می افتند و بالاخره تمام اعضا مواد خاص خود را برای نگهداری و تعادل محیط داخلی و قلب قربانی می کنند.


دکتر کودل پا فرانسوی می گوید:

بیماری ها از تخمیر غذا در روزه ها است که همه با روزه اصلاح می گردد.


دکتر بندیکت :

در این مدت (ایام روزه) در ترکیب خون، هیچگونه اخلاطی به هم نرسیده و آن نوری که در بعضی از روزه داران دیده می شود، یک حالت جوانی و نشاطی است که برای روزه داران رخ می دهد.

 
کلنل درورشا (روانشناس) :

روزه موجب حالت جزبه روحی می شود.


دکتر تومانیاس:

فایده بزرگ کم خوردن و پرهیز نمودن از غداها در یک مدت کوتاه، آن است که چون معده در طول مدت یازده ماه مرتب پر از غذا بوده و در مدت یک ماه روزه داری، مواد غذایی خود را دفع می کند و همین طور کبد، که برای حل و هضم غذا مجبور است دائماً صفرای خود را مصرف کند. در مدت سی روز ترشحات صفراوی را صرف حل کردن باقیمانده غذای جمع آوری شده خواهد کرد.دستگاه هاضمه در نتیجه کم خوردن غذا اندکی فراغت حاصل نموده و رفع خستگی می نماید. روزه یعنی کم خوردن و کم آشامیدن در مدت معینی از سال و این بهترین راه معالجه و حفظ تندرستی است که طب قدیم و جدید را از این حیث متوجه خود ساخته، مخصوصاً امراضی را که به آلات هاضمه به خصوص کلیه و کبد عارض می شود و توسط دارو نمی توان آنها را علاج کرد، روزه بخوبی معالجه می نماید.چنانچه بهترین داروها برای برطرف کردن سوء هاضمه روزه گرفتن است، مرض مخصوص کبد نیز که موجب یرقان می گردد، بهترین طریقه معالجه اش همانا روزه گرفتن است، چه آنکه ایجاد این مرض اغلب اوقات بواسطه خستگی کبد است، که در مواقع زیادی عمل و فعالیت نمی تواند صفرا را از خون بگیرد.


شهید دکتر پاک نژاد :

در ظرف مدت یک ماه روزه داری، آدمی دارنده یک بدن تازه تعمیر شده و آزاد گردیده و از قید و بند سموم رها شده است.


دکتر کلوخ (پزشک مشهور آمریکایی) :

سرطان از تماس زیاد میکروب های عفونی و سم های آنها با بدن پدید می آید، سرطان ابتدا دمل کوچکی است که در روده یا معده می روید، این دمل ها را می توانیم به آسانی با یکی دو هفته روزه، معالجه کنیم. معالجه کم خونی معمولی، سیلیس، مالاریا، کثافت و چرک ریه، دمل ها ی بسیار بد که بوسیله ترک غذا، ترک خورامهای گوشت دار ممکن می شود.


دکتر آلکسی سوفورین(پزشک روسی) :

تنها طریق برای قطع ریشه سرطان روزه است و بس.درمان از طریق روزه فائده ویژه ای در بیماری های کم خونی، ضعف روده ها، التهاب بسیط و مزمن، دمل های خارجی و داخلی، سل، نِقرس، بیماری های چشم، مرض قند، بیماری های جلدی، بیماری های کلیه، کبد، و اسکلیرور، روماتیسم، استسقا، نوراستنی، عرق النساء، خراز (ریختگی پوست) و بیماری های دیگر دارد.


دکتر اتوبو خنگر در کنگره پزشکی بغداد :

شخص روزه دار با سوزاندن رسوبات بیمارگونه و چربی های زائد بدن، کوره متابولیسم خود را می افروزد. در مدت پنجاه سال که از تأسیس کلینک اتوبوخنگر می گذرد، بیش از پنجاه هزار بیمار در این کلینیک، توسط روزه درمان شده اند.دانستن فلسفه احکام، سبب معرفت و شناخت بیشتر نسبت به دین می گردد و همین شناخت، باعث تقویت اعتقاد و ایمان انسان خواهد شد.


 

شرایط زندگیه آدما تغییر میکنه ، چ خوب چ بد
سختی و راحتی ، خوشی و ناخوشی گذراست

این ماییم که ماندگاریم
چون عاشقیم و محبت بینمونه عزیزم..

❤❤
(::)

 

 

+با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی

تا بی‌خبر بمیرد در درد خودپرستی

عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید

ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی

* خواجه حافظ شیرازی

 

 



آقا یا امام حسن مجتبی یا کریم اهل بیت

یادتونه؟
اولین بار شمآ رو واسطه کرد برای ابراز عشق و محبتش بهم
شمآ بزرگ ترش بودی
:)
الآنم خیلی دلم تنگ شده برا خودش و محبتش
خودشم خیلی دلش میخاد ابراز احساسشو با امنیت خاطر
میشه بزرگ تری کنین برای ما؟
متشکرم
:)
(:

 


 

فرق بین مردای قدیم و جدید:
قدیمترها لحن مردها:
گستاخی مکن زن! طعام را بیاور
امــا اکنون :
عسلم امشب ظرفا نوبت منه یا تو

من نمیگم زن بشینه خونه ظرف بشوره ،
خب پاشه تو خونه ظرف بشوره !
یه همچین آدمه دموکراتیم من

اینا که یه تار موی همسرشون رو به یه دنیا نمیدن ، اگه همونو تو غذا پیدا کنن ؟؟؟؟؟؟؟
صداتونو نمیشنوم ؟!

پشت هر مرد موفقی…
بالاخره یه روز میخاره !
که هیچ زنی هم نمیدونه دقیقا کجاشه


چگونه در کارهای منزل به زنمان کمک کنیم !؟
۱- در خوردن غذا با او همکاری کنید
۲- کانال های تلویزیون را شما عوض کنید
۳- موقعی که همسرتان مشغول تمیز کردن زمین و جارو کردن است
پایتان را بلند کنید که زیر پایتان را نیز جارو بکشد
۴- با آواز خواندن در حمام موجبات شادی همسرتان را فراهم آورید
۵- وقتی همسرتان در آشپزخانه مشغول پخت غذاست
گاهی به آشپزخانه سرزده و با ناخونک زدن به غذا
به او در پخت غذای خوشمزه تر و لذیذتر مشاوره دهید
۶- با آروغ زدن پس از غذا، همسرتان را از حالت رمانتیک درآورید
تا محیط خانه برای وی یکنواخت و خسته کننده نشود


زنه به شوهرشsms میده:
عزیزم ، اگه موافقی بریم خونه مامانم عدد ۱
و اگه میخوای بریم خونه مامانت
عدد۱۸۲۶۴۴۲۷۵۳۶۷۲۳۷۷۵۳۶۴۱۲۶۱۸۳۳۸۱۶۸۳۱رو وارد کن!


زن:غذا خوردی ؟
مرد:غذا خوردی ؟
زن:دارم از تو میپرسم
مرد:دارم از تو میپرسم
زن:ادای منو در میاری ؟
مرد:ادای منو درمیاری ؟
زن:بریم خرید ؟
مرد:غذا خوردم


یادم باشه حتماً وقتی خواستم ازدواج کنم
یکی از شرایط این باشه که همیشه کنترل تلوزیون دست من باشه !


یه خانم دارم مااااااااااااااااااااااااااااه
دست پخت عالی ، کدبانو ، پر احساس ، زیبا …
حجابش که ۲۰ اِ …
خوش اخلاق و اهل فکر و …
خلاصه که از خانمی هیچی کم نداره …
فقط مشکل اینه که :
دقیقاً نمی دونم کیه و کجاست …
ولی عاشقشم ، خدا حفظش کنه


ﺍﻦ ﺧﺎﻧﻮﻣﻬﺎ ﻪ ﻣﻦ ﻣﺮﺩﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﺳﺮ ﺗﻪ ﺮﺑﺎﺳﻨﺪ !
ﻧﺎﻣﻮﺳﺎً ﻭﺍﺳﻪ ﺷﻤﺎ ﻋﺒﺎﺱ ﻗﺎﺩﺭ ﺑﺎ برد پیت ﻪ !؟
اگه آره بگین ما الکی انقدر باشگاه نریم !


وقتی صورتتو اصلاح میکنی و کسی نباشه ماچش کنه!
مثل اینه که ده تومن شارژ بخری و وارد کنی ؛
و بدونی قرار نیست به کسی زنگ بزنی !
لامصب دردیه واسه خودش

این کمبود داماد فقط مختص آدمها نیست
توی دریا با این همه عروس دریایی،
اونوقت دریغ از یه دوماد دریایی :)

 


 

خوشبختانه یک مرد بعد از مدتها وقت گذاشته و قوانین مردونه رو به رشته ی تحریر دراورده پس لطفا بخونید. لطفا دقت کنید که تمام این قوانین با عدد یک شماره گذاری شدن یعنی هیچ کدومشون برتری نسبی به دیگری ندارن*

1- مردها نمیتونن فکر کسی رو بخونن.

1- دیدن مسابقه فوتبال مثل تماشای ماه شب چهارده توی آسمون جذاب و قشنگه. اجازه بدید همینطور بمونه.

1- خرید کردن، مسابقه فوتبال نیست. و امکان نداره که ما به خرید به این شکل نگاه کنیم.

1- گریه کردن یک جور تهدید به حساب میاد.

1- لطفا چیزی رو که می خواهید، واضح بگید. اجازه بدید کمی روشن تر بگم، اشارات زیرکانه، اشارات قوی و اشارات مبرهن ولی غیر مستقیم به یک موضوع اصلا به کار نمی آد. لطفا اصل درخواستتون رو واضح بگید.

1- بله” یا خیر” بهترین جواب ممکن به خیلی از سوالات هستند.

1- لطفا در صورت نیاز به حل یک مشکل، پیش ما بیایید و درد دل کنید، این کاریه که ما مردا انجام میدیم. همدردی کردن وظیفه دوستان مونث شماست نه ما مردها.

1- سردردی که هفده ماهه داره شمارو آزار میده یک مشکل واقعیه لطفا یک پزشکرو ببینید.

1- هر مطلبی که شیش ماه پیش از طرف ما مردها گفته شده الان به عنوان استدلال غیر قابل قبوله. در واقع تمام نظرات ما فقط برای هفت روز معتبرند نه بیشتر.

1- اگر فکر می کنید چاقید، خوب احتمالا هستید. لطفا از ما نپرسید.

1- اگر مطلبی که ما گفتیم رو میشه دو جور ازش برداشت کرد و یکی از این برداشتها شما رو عصبانی و ناراحت میکنه منظور ما اوون یکی برداشت بوده.

1- شما میتونید یا از ما بخواهید که کاری رو انجام بدیم یا بهمون بگید که چطوری انجامش بدیم. نه هر دوش. اگر شما از قبل میدونید که چطوری میشه اوون کارو بهتر انجام داد خوب خودتون دست بکار شید.

1- کریستوف کلمب احتیاجی نداشت که مسیر رو بهش یاد بدن. ما هم همینطور

1- تمام مردها فقط در 16 رنگ اشیا رو میبینند. دقیقا مثل پیش فرض ویندوز . برای ما هلو یک میوه است نه رنگ. پرتقال هم یک جور میوه است نه رنگ. ما واقعا نمی فهمیم رنگ پوست پیازی یعنی چی.

1- اگر ما از شما بپرسیم چی شده و شما بگید هیچی” ما هم طوری رفتار میکنیم که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده. ما میدونیم که شما دروغ میگید اما فقط ارزششو نداره که آدم سرشو بخاطرش درد بیاره

1- وقتی ما دوتایی قراره بریم جایی، چیزی که شما پوشیدید کاملا مناسب و قشنگه … اینو واقعا میگم

1- شما به اندازه ی کافی لباس دارید

1- شما کفش، زیادی هم دارید

1- ممنونم که اینو خوندید. آره میدونم امشب باید تو آشپزخونه بخوابم. ولی اینو میدونستید برای ما مردا مهم نیست. فکر میکنیم رفتیم کمپینگ

:|

 

*از دست این نکته سنجی و جزئی نگری و همه چی رو اولویت بندی کردن ما خانوما

 


 

یک وقت هایی فکر میکنم مرد بودن چقدر می تواند غمگین باشد. هیچ کس از دنیای مردانه نمی گوید. هیچ کس از حقوق مردان دفاع نمیکند.
هیچ انجمنی با پسوند … مردان» خاص نمیشود.
مردها نمادی مثل رنگ صورتی ندارند.

این روزها همه یک بلند گو دست گرفته اند و از حقوق و دردها و دنیای ن می گویند. در حالی که حق و درد و دنیای هر زنی یکی از همین مردها است.یکی از همین مردهایی که دوستمان دارند.

وقتی میخواهند حرف خاصی بزنند هول می شوند.

از همین هایی که از ۱۸ سالگی دویدن را شروع میکنند. و مدام باید عقب باشند. مدام باید حرص رسیدن به چیزی را بخورند. سربازی، کار، در آمد، تحصیل… همه از مرد ها همه توقعی دارند. باید تحصیل کرده باشند. پولدار، خوشتیپ، قد بلند، خوش اخلاق، قوی…
و خدا نکند یکی از اینها نباشند…
ما هم برای خودمان خوشیم!

مثلن از مردی که صبح تا شب دارد برای درآمد بیشتر برای فراهم کردن یک زندگی خوب برای ما که عشقشان باشیم به قولی سگ دو می زند، توقع داریم که شبش بیاید زیر پنجره مان ویالون بزند و از مردی که زیر پنجره مان ویالون می زند توقع داریم که عضو ارشد هیات مدیره ی شرکت واردات رادیاتور باشد.

توقع داریم همزمان دوستمان داشته باشند،زندگی مان را تامین کنند، صبور باشند و دلداریمان بدهند، خوب کار کنند و همیشه بوی خوب بدهند و زود به زود سلمانی بروند و غذاهای بد مزه مارا با اشتیاق بخورند وتوی جمع قربان صدقه مان بروند و .

مرد ها دنیای غمگین صبورانه ای دارند.
بیایید قبول کنیم. مردها صبرشان از ما بیشتر است. وقت هایی که داد میزنند وقت هایی هم که توی خیابان دست به یقه می شوند وقت هایی که چکشان پاس نمیشود وقت هایی که جواب اس ام اس شب به خیر را نمیدهند وقت هایی که عرق کرده اند وقت هایی که کفششان کثیف است تمام این وقت ها خسته اند و کمی غمگین.
و ما موجودات کوچک شگفت انگیز غرغروی بی طاقت را دوست دارند.
دوستمان دارند و ما همیشه فکر میکنیم که نکند من را برای خودم نمیخواهد برای زیبایی ام میخواهد، نکند من را برای چال روی لپم میخواهد؟
در حالی که دوستمان دارند؛ ساده و منطقی… مردها همه دنیایشان همین طوری است. ساده و منطقی… درست بر عکس دنیای ما.
بیایید بس کنیم. بیایید میکرفون ها و تابلو های اعتراضیمان را کنار بگذاریم.

من فکر میکنم مردها، واقعن مرد ها، انقدرها که داریم نشان میدهیم بد نیستند. مردها احتمالن دلشان زنی میخواهد که کنارش آرامش داشته باشند. فقط همین. کمی آرامش در ازای همه فشار ها و استرس هایی که برای خوشبخت کردن ما تحمل میکنند.
کمی آرامش در ازای قصر رویایی که ما طلب میکنیم… برخلاف زندگی پر دغدغه ای که دارند، تعریف مردها از خوشبختی خیلی ساده است

 


  

مادربزرگم بهم میگه :

من از دوری عزیزتو قلبم درد میاد و دلم ندیده تنگشه
دختر تو چ دلی داری تونستی اینهمه سال تحمل کنی؟
اشک تو چشمآم دویید و تو دلم گفتم
من که فدای ی تار موهای تو

تازه مادربزرگم نمیدونه که تو چه دل بزرگی داری عزیزم

 


 

به دختران خود یاد دهید
قبل از ازدواج 
به آرزوهایشان برسند،

‍‍مردان 
غول چراغ جادویی علاءالدین نیستند 

برتراند راسل

**

آقا به خانمش میگه:
من خیلی بهت لطف کردم که بدون اینکه چهرتو ببینم باهات ازدواج کردم!
خانمه میگه:
ببین من چقدر بهت لطف کردم که چهرتو دیدمو باهات ازدواج کردم!!
خب برادر من نکن این کارو !!!
با زبون این خانما نمیشه درافتاد


 **

مرده زنگ میزنه خونه، میگه عزیزم من بعداز ظهر با دوستم میام خونه… زنش میگه خونه ریختو پاشه
مرده:میدونم
زنه:ظرفا کثیفه
مرده:میدونم
زنه:توی یخچال هم هیچی نداریم …
مرده:میدونم !!!
زنه:تو که همه رو میدونی پس چرا دعوتش کردی؟
.
.
آخه هوس زن گرفتن کرده، گفتم،بیاد وضعیتمو ببینه شاید پشیمون شه ….!


** 

قابل توجه خانم های محترم
وقتی یه آقا میگه یه کاری رو انجام میده، حتما انجام میده
لازم نیست هر شش ماه یه بار یادآوری کنید


**

خندیدن به اشتباهاتتان میتواند عمرتان را طولانی کند 
” شکسپیر ”
خندیدن به اشتباهات همسرتان میتواند عمرتان را تمام کند 
” همسر شکسپیر ”

 
**

طرف به خانومش پیامک داد:من سر کارم، تا ده دقیقه دیگه میام خونه. اگه نیومدم این پیامکو دوباره بخون!؟

 
**

شوهر:عزیزم همیشه صحبت کردن با تلفنت چند ساعت طول می کشید اما این بار فقط یه ساعت صحبت کردی. معلومه که هوای جیب شوهرتو داری!
زن:نه بابا جوک نگو واسه خودت، شماره رو اشتباهی گرفته بودم!!!


**

مورد داشتیم مرده زیر تابوت زنش از بس خوشحال بوده داد میزده!!!…
.
.
.
.
لا اله ایووووول الله


**

ﺯﻥ:ﻋﺰﺰﻡ ﺩﻭﺳﻢ ﺩﺍﺭ؟
ﻣﺮﺩ:ﺧﻠ
ﺯﻥ:ﺑﻬﻢ ﺛﺎﺑﺖ ﻦ
ﻣﺮﺩ:ﻄﻮﺭ؟
ﺯﻥ:ﺑﺮﻭ ﺑﺎ ﻪ ﺷﺮ ﺑﺠﻨ
ﻣﺮﺩ :ﻋﺰﺰﻡ ﻣﻦ ﺍﻪ ﺑﺎ ﺷﺮ ﺑﺠﻨﻢ ﻣﻦ ﺭﻭ ﺗﻪ ﺗﻪﻣﻨﻪ ﻭ ﻣﺨﻮﺭﻩ.
ﻪ ﺰ ﺩﻪ ﺑﻮ !
ﺯﻥ:ﺭﻣﺰ ﻮﺷﺖ ﺭﻭ ﺑﺪﻩ
ﻣﺮﺩ:ﻮ؟ ﺠﺎﺳﺖ ﺍﻦ ﺷﺮ بی همه چیز؟

**

بدرقه شوهر در فرهنگ ملل
آمریکایی:عزیزم امیدوارم روز موفقی داشته باشی.
انگلیسی:عزیزم برای نوشیدن چایی عصر بیصبرانه منتظرتم.
فرانسوی:عزیزم تمام روز بفکرتم تا برگردی.
ایرانی :داری میری این اشغالها رو بزار دم در
آشغالا یادت نره
آشغالا
هوی آشغالا رو ببر

**


سردرگمی ن ایرانی
قبل از ازدواج:
پدر:بروخونه شوهرت هر غلطی خواستی بکن!
بعد ازازدواج:
شوهر:فک کردی خونه باباته هر غلطی خواستی بکنی؟
لطفا مسوولان رسیدگی کنند
پس ما کجا و کی چیکار بکنیم بالاخره

**

به مامانم میگم با شوهر آیندم چند سال تفاوت سنی داشته باشم خوبه؟
میگه هر چی بیشتر بهتر زودتر میمیره
یعنی قشنگ عشق تو خونمون شنا میکنه

**

شوهر گلم یه دقیقه میایی کارت دارم
شوهر عزززیزم یه دقیقه بیاااا کارت دارم
چه شوهر نازی دارم من عزیزم بیا کارت دارم
.
.
لطفا این اخطار را جدی بگیرید!
یکی جدی نگرفت تا الان چهار ساعته داره ظرف میشوره


**

شوهر :خانوم ! غذا آمادس ؟
همسر :هنوز نه باید یه کمی صبر کنی !
شوهر :پس من میرم بیرون یه چیزی میخورم و برمیگردم !
همسر :لطفا فقط 5 دقیقه صبر کن !
شوهر :یعنی غذا 5 دقیق دیگه آمادس ؟!
همسر :نه دیگه ! من 5 دقیقه دیگه آماده میشم بریم بیرون !


 

ب زندگی سلام کن

:)


دنیای پسرا عجب دنیای سختیه!
همش رقابت همش جنگ همش قدرت

دارن منچ بازی میکنن ، اما انگار جنگ جهانیه!
دو ساعته دارن مهره های همدیگه رو میزنن :))
خخخخ

خب چ کاریه صلح آمیز بازی کنین دیگه

- برو بابا مثل شما دخترا خوبه که دلتون نمیاد مهره های همو بزنین وای اگه بزنی من دیگه بازی نمیکنم
ماماااان این مهره ی منو زد
باید بجنگی
اینه بازی پسرا

همچین دعا میکنن سر منچ که تو عبادت شب قدر اینطور دعا نمیکنن :|

- خدایا نوکرتم ب مولا ی شیش بیاد
شیش میاد خدایا شکرررررررررررت!

الان بت میگم
بیا آهاااا جفت اومد اومدم تو بازی هههه هههه

خدا دمت گرم ی پنج بدی من حالشو گرفتما
پنج میاد Oo
خدایا توام؟ :|
و .

میگما اینقد مستجابو الدعوه ای خب یه دعای دیگه کن :))


من دیگه حرفی ندارم
فقط یه چیزو میدونم

* تو همیشه برنده ای

و من همیشه تو تیم توام و طرفدار توام عزیزم

:)


 

مشاعره در کلاه قرمزی

فامیل دور: چی بگم؟!
آقای مجری: اگر در بند در ماندو نه! اون قبول نیست!
فامیل دور: اونو میخواستم بگم آخه! اینو میگم حالا: از در درآمدی و من از خود به در شدم.
پسرعمه زا: سلطان غم مادر، بی تو پسر نمی‌شود!
آقای مجری: نه بچه جان! یه شعر قشنگ؛ باید میم هم داشته باشه.
پسرعمه زا: می تو پسر نمی‌شود. خوبه؟!
فامیل دور: ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده‌ایم.
آقای مجری: این دیوونم کرد از دست این دره!
پسرعمه زا: سلطان غم مادر!
ببعی: مرنجان دلم را که این مرغ وحشی، ز بامی که برخاست، مشکل نشیند، ببببعععع! عین بده.
پسرعمه زا: سلطان غم مادر!!!

**


آقای مجری: در خواست مون رو می تونیم با یه کلمه قشنگ بگیم. مثلا یه لیوان آب بخوایم چی می گیم؟

پسر خاله: خودمون می ریم آب می خوریم، برای بقیه هم میاریم.

- نه، مثلا بخوایم بگیم این شیرینی رو به من بده .

+ خودمون بلند می شیم بر می داریم، به بقیه هم تعارف می کنیم.

- نه، یه کلمه ای بگو که محبت شما رو به من نشون بده.

می خوای برم نون بگیرم؟ می خوای برم نفت بگیرم؟ آب بیارم؟

- نه نه . قبل از اینکه بگیم این شیرینی رو به من بده، می تونیم یه کلمه قبلش بذاریم. بگیم:" عزیزم، ممکنه شیرینی رو به من بدی؟"

بله بفرما. بفرما. من خودم باید زودتر می فهمیدم شیرینی می خوای، بهت می گفتم. بفرمایین. بفرمایین


**

پسر خاله : یه روز رفتم نونوایی …
نونوا گفت هر کسی اومد ، بهش بگو پشت سرت وا نسه …
نون نمی رسه
منم هر کی اومد ، گفتم بیا جلوی من واسا …
پشت سرم نون نمی رسه … !!
مگه چیه ؟!

**

آقای مجری: واسه چی در ُ باز گذاشتی؟
فامیل دور: واسه بهار.

**


از در بسته رد می‌شه ولی از در باز رد نمی‌شه.

وقتی یه در ُ باز بذاری که نمیاد توش. فکر می‌کنه یکی هست که در ُ باز گذاشتی دیگه. ولی وقتی در بسته باشه، فکر می‌کنه کسی نیست ُ یه عالمه چیز خوب اون‌تو هست ُ می‌ره سراغ‌شون دیگه.

**


در باز ُ کسی نمی‌زنه.

ولی در بسته رو همه می‌زنند. خود شما به خاطر این‌که بدونی توی این پسته دربسته چیه، می‌شکنیدش. شکسته می‌شه اون در.

دل آدم هم مثل همین پسته می‌مونه.

یه سری از دل‌ها درشون بازه. می‌فهمی تو دلش چیه. ولی یه سری از دل‌ها هست که درش بسته ‌اس. این‌قدر بسته نگهش می‌دارند که بالاخره یه روز مجبور می‌شند بشکنند و همه‌چی خراب می‌شه.

آقای مجری: در دل آدم چه‌جوری باز می‌شه؟

فامیل دور: در دل آدم با درد دله که باز می‌شه

**


آقای مجری:من دو ساعته دارم تو رو صدا می زنم . صدامو نشنیدی ؟
پسر عمه ز ا: چرا شنیدم
آقای مجری :پس چرا نیومدی
پسر عمه ز ا: اهمیت ندادم.

:))

**

آقای مجری : اگه یکی دستشو آورد جلو یعنی ؟
فامیل : می گیم دستتو بکش !
کلاه قرمزی : می گیم مگه کاراته بازیه ؟
ببعی : می لیسیم
آقای مجری : نه ما هم دستمونو می بریم جلو و باهاش دست می دیم

حالا اگه دستشو نیاورد جلو چی ؟
پسرعمه زا : ما دستمونو می بریم جلو می کنیم تو نافش !

**

فامیل دور : راه رفتـنـی را ، باید رفت ! در بستنی را ، بــــاید بست !
پسر عمه زا : در بستنی رو باید لیسید !

:)

**

سه نوع دور داریم :
اونی که دستت بش نمی رسه !
اونی که چشمت بهش نمی رسه !
اونی که فکرت هم بش نمی رسه !

:|

**

آقای مجری : شعری که بلدی رو بخون
جیگیر : گفتم غم تو دارم ، گفتا غمت سرآید ، گفتی یا نگفتی ؟ گفتی یا نگفتی؟گفتی یا نگفتیـــــی ؟
مجری : شاعر گفته به ما چه؟
ببعی : It’s nice to be important, but it’s more important to be nice
مجری : نه شعر فارسی بخون

ببعی : در گلستانه چه بوی علفی می آمد ، به به .

**

ببعی : make a word with A
طناز طباطبایی : A Apple
ببعی : no. A Kaho
طناز طباطبایی : کاهو که فارسیه !
ببعی : no it is a international word

**

آقای مجری : چه کارِ خوبی انجام دادید تو این ایام ؟
فامیل دور : یه فرش ۹ متری رو خشک کردم.
آقای مجری : حالا بگید چه کارایِ بدی انجام دادید تا بهتون شیرینی بدم .
فامیل دور : یه فرش ۹ متری رو با سشوار خشک کردم .

**

مجری :چه فیلمی میخواید ببینید؟
کلاه قرمزی: ;کلابلانکا
پسر عمه زا : ارباب کتلتها
ببعی :درباره بی بی
فامیل دور : دور شهر بی دفاع
گابی : بر گاو رفته

**

فامیل دور: خانم افشار میشه از من یه عکس بگیری؟ من از بچهگی آرزوم بوده خانم مهناز افشار از من عکس بگیره!

**

آقای مجری:کلاه قرمزی برای چی خونه تی میکنیم؟

کلاه قرمزی:برای اینکه پدرمون درآد.

:))

**

آقای برق کار : اگه سیم باشه چی میشه ؟

کلاه قرمزی : خوب سیم خجالت میکشه .

:))


 

♡♡


 

♡♡

 

 


 

 

چه دلنشین گفتید پدر مهربان ما  

" جوانان من "



خداوند مهربان برای هر انسانی معنا ومفهومی متفاوت دارد،خدایی که از سعادت وشادی ما خشنود میشود،

خدایی که بر بندگانش رحمت و برکت می فرستد.

شیوه هایی گوناگونی برای شناخت خدا وجود دارد و به شیوه های گوناگون می توان پروردگار عالم را پرستش کرد.

در واقع همه ی ما انسانها برای تجربه کردن و آموختن یک رشته دروس معنوی و بر روی زمین آمده ایم؛

و دارای ارواحی مستقل و واحد هستیم وهر کدام از هوش و شعور مستقلی که پیش از تولدمان بر روی کره زمین رشد وپرورش یافته ایم

برخوردار هستیم، هر یک از ما از آزادی عمل برخوردار هستیم تا هر آنگونه که دوست داریم تجربه زمینی دنیای فانی را در پیش گیریم.

هیچ چیز برتر وبالاتر از عشق نیست!

عشق بایدبر هر چیز عالم،حاکم باشد.!

این خود ما هستیم که محیط اطرافمان رابا افکار واندیشه هایمان خلق میکنیم،و فضایی دلپذیر

یا برعکس تاثر آور و اندوه بار پدید می آوریم.ما به زمین آمده ایم تا زندگی کامل وخوبی را تجربه کنیم.

آمده ایم تا با خلاقیت هایمان،شادی ورضایت لازم رابه دست آوریم،

و نه تنها مفهوم موفقیت وپیروزی،بلکه شکست واندوه را نیز دریابیم.

لازم است از آزادی عمل خود، به نحوشایسته وپسندیده بهره بریم. تا به زندگی مان،ارزش وزیبایی بیشتری ببخشیم.»

ما وظیفه داریم یکدیگر را دوست بداریم! باید نسبت به هم مهربان باشیم.نسبت به یکدیگر گذشت واغماض داشته،

وخدمت گذار صمیمی ومخلص یکدیگر باشیم!»

نیکو بودن وابراز مهربانی به انسانهای دیگر،کار بسیار شایسته ونیکو ودلپذیری است .»

پیش از آنکه شادی و بهجت را به درستی تجربه کنیم،لازم است معنا و مفهوم اندوه و ماتم را دربیابیم.»

حقیقت این است که ما انسانهای مدرن امروزی،دیگر از خاطر برده ایم چگونه جان به جان افرین تسلیم داریم.

به گونه ای رفتار میکنیم که گویی دیگر بخشی از زندگی معمول ما نیست.به همان اندازه نیز،از یاد برده ایم چگونه به نیکی زندگی کنیم.

ما انسان ها، از یاد برده ایم که زندگانی ساده ومعمولی ما،از دیدگاه وبر اساس نظام الهی،بسیار حائز اهمیت است.

منبع: کتاب در آغوش نور



حسد.
تهمت.
تهمت!

حسد.
زخم زبون.
زخم زبون!

حسد.
حق رو ناحق کردن.
حق رو ناحق کردن!

حسد.
حق الناس.
حق الناس!

حسد.

فخرفروشی!!

حسد.
و .
چیزهایی است که از کلاس درس اخلاق یاد گرفته بود.

حالا هم حتما" آنجا کلاس های درس شهادت است!
هه.

نشستم نگاه میکنم
جنگی رو که میدونم برنده اش کیه

نگاه میکنم و منتظرم
منتظر حق ناحق شده مان
منتظر کوتاه شدن دستتون از سرنوشت ما

منتظر خدا♡

 




مهربان اربابمون مدد

 


 

انکحتُ. عشق را و تمام بهار را !

زوّجتُ. سیب را و درخت انار را !

متّعتُ. خوشه‌خوشه رطب‌های تازه را 

گیلاس‌های آتشی آب‌دار را !

هذا موکّلی.: غزلم دف گرفت، گفت:

تو هم گرفته‌ای به وکالت سه‌تار را !

یک جلد. آیه‌آیة قرآن! تو سوره‌ای!

چشمت قیامت» است! بخوان انفطار» را !

یک آینه. به گردن من هست. دست توست،

دستی که پاک می‌کند از آن غبار را

یک جفت شمع‌دان.؟! نه عزیزم! دو چشم توست

که بردریده پردة شب‌های تار را !

مهریّة تو چشمه و باران و رودسار 

بر من بریز زمزمة آبشار را !

ده شرطِ ضمنِ. ده؟! . نه! بگویید صد! . هزار!

با بوسه مُهر می‌کنم آن صدهزار را !

لیلی تویی که قسمت من هم جنون شده

پس خط بزن شرایط دیوانه‌وار را ! 

 
شاعر معاصر : سیامک بهرام پور

 


به نام تو که اویی


برای تو ،
هیچگاه دیر نیست :)

گویا باز مرا خواندی ،
که دلم یاد تو کرد.

صدایم می زنی ،
صدایت می زنم ؛

صدایت می زنم ،
صدایم میزنی.

و این چنین ،
هیچ صدایی جز تو نیست.

اگر نبودی ،
نمی دانستمت ،
نمی خواندمت ،
و نمی یافتمت.

نشانت کجا بود ؟
گفتی قلب های شکسته
یا.
دوباره بگو لطفا"

شنیدم
می آیم
منتظرم بمان!

هر گام ما به سوی تو ،
نخستین خواهد بود :)

لطفت بود که مرا بازگرداند ؛
لطفا" مرا بازمگردان!
ممنون.

هر که با کریم کارش افتاد ،
بی شک مهمان اوست ؛
کار ما همیشه با توست ؛
ما همیشه مهمانیم.

نمی دانم ،
با همه اینقدر مهربانی ، یا فقط با من!؟
ولی می دانم ،
فقط تو ، با من اینقدر مهربانی.

تو را سپاس !
برای آن چه هنوز نداده ای ،
و عذر ،
برای آن چه هنوز نکرده ام ؛

تو را سپاس برای خودت.


منتخب از کتاب بنویس او بخوان تو
نوشته علی اکبر بقایی


 

با عشق دعا کنید
رَغَباً وَ رَهَبا» (انبیاء/90)

ترس و امید در شما باشد.

خَوْفاً وَ طَمَعا» (اعراف/56)

با اخلاص دعا کنید.

فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصین» (غافر/14)

حسن ظن داشته باشید.
فَإِنِّی قَریب» (بقره/6)


 

تا اشارات نظر نامه رسان من و توست

♡♡


تبلیغات

آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

اب شیرین کن خانگی طراحی سایت حرفه ای saanhy.com بازآفرینی اجتماع محور هیئت دوچرخه سواری شهرستان شهرضا انتظارِ فرج کتابخانه عمومی شهید علی انصاری آیسک پی پی تی بازار فایل یاب دانلود رایگان کتاب اندیشه اسلامی ۲ غفارزاده و عزیزی